هفت جا ، نفس خویش را حقیر دیدم ، نخست : هنگامیکه به پستی تن میداد تا بلندی یابد. دوم : آنگاه که در برابر از پاافتادگان ، میپرید. سوم : آنگاه که میان آسانی و دشوار مختار شد و آسان را برگزید. چهارم : آنکه گناهی مرتکب شد و با یادآوری اینکه دیگران نیز همچون او دست به گناه میزنند ، خود را دلداری داد. پنجم : آنگاه که از ناچاری ، تحمیل شدهای را پذیرفت و شکیباییاش را ناشی از توانایی دانست. ششم : آنگاه که زشتی چهرهای را نکوهش کرد ، حال آن که یکی از نقابهای خودش بود. هفتم : آنگاه که آوای ثنا سرداد و آن را فضیلت پنداشت. (جبران خلیل جبران)
در عالم دو چیز از همه زیباتر است : آسمانی پرستاره و وجدانی آسوده. کانت
اگر کسی نه در وقت ضرورت سخن گفت قدرش شکسته میشود . بزرگمهر
◊
به پایان میاندیش، اندیشیدن به پایان هر چیز، شیرینی حضورش را تلخ میکند. بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مثل آغاز..... ◊
هرگز در مسیر پیموده شده گام برندارید، زیرا این راه تنها به همان جایی میرسد که دیگران رسیدهاند. گراهام بل ◊
ممکن است با مشاجره و مباحثه، خصم خود را مجاب و سرگردان کنید اما چنین غلبهای بیهوده است زیرا که هرگز موافقت صمیمانه طرف را حاصل نتوانید کرد. فرانکلین
سلام متن جالبی بود
مرسی
سلام
خواهش میکنم.