وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواندوازصحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم ان نغمه که مردم بسپارند بیاد
وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواندوازصحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم ان نغمه که مردم بسپارند بیاد

یک تجربه

اول از همه سلام و وقت بخیر خوب کم کم  داریم به روزهای پایانی سال هشتادو نه هم نزدیک میشیم حس میکنید چه سریع داریم زمان را پشت سر میذاریم و عمر به پایان میرسه وشاید فرصت هم نکنیم به گذشته خودمون سری بزنیم و بپرسیم این مدتی که خداوند بهمون فرصت داد تا تو دنیا باشیم چه کردیم ؟  

ایا موفق شدیم ان رسالتی که بعهدمون گذشتند را به انجام برسونیم یا نه توجهی بهش نداشتیم ؟ولی بازم فرصت داریم بنظرم یه کم بخودمون بیایم و چاره اندیشی کنیم و اندوخته ای را تهیه کنیم بهرحال میعادگاهی داریم که باید انجا به خیلی چیزها جواب بدیم سعی کنیم توشمون غنی باشه ودر دیدار با افرینش گیتی سرمون پایین نیندازیم و سرفراز باشیم. 

و اما مطلب اصلی :

 یادتون هست گفتم جریان بنزین زدن را براتون تعریف میکنم حالا فرصتی دست داد تا بقولم وفا کنم : 

چند روزپیش ماموریت داشتم تا به پایتخت برم اداری بود و سرم شلوغ ولی باید خودم را به فرودگاه میرسوندم برا همین کار سوخت گیری اتومبیل را با عجله انجام دادم تو یکی از پمپهای شیراز کارت سوخت را وارد کردم و رمز دادم و شروع به سوخت گیری سعی کردم سریع کارم را تموم کنم که تو حین عمل جوانی که روبروم قصد سوخت گیری داشت جلو امد و سوال کرد : 

اقا بنزین فروشی نداری ؟ 

عرض کردم شرمنده معذرت میخوام و مشغول کارم شدم یه سمند هم پشت سر من داشت سوخت گیری میکرد و قبل از من کارش انجام شد بنابر روال رفتاری سعی کردم ایشان هم منتظر نباشند سریع کار را تمام کردم و چک پولی به مسئولش دادم و مابقی را قرارشد از پنجره اتومبیل بگیرم و این اتفاق افتاد و حرکت کردم اولین دور برگردان متوجه برنداشتن کارت سوخت شدم و سریع روبروی پمپ پارک کردم و امدم سراغ پمپ دیدم کارت نیست واقعیتش با این سرعت فقط میتونستم به کارگر پمپ شک کنم ولی .... 

بهش گفتم و گفت ندیدم اگر دیده بودم تقدیم میکردم و رفتم سراغ دفتر و کسی نبود تلفن انجا را گرفتم و رفتم فرودگاه از انجا تماس گرفتم و جریان را به مسئول مربوطه گزارش کردم و قرار شد پس از اتمام ماموریت بهشون سربزنم و راهنمایی بشم بعد از دو روز مراجعه کردم واز طریق فیلمهای ذخیره شده از دوربین پمپ متوجه شدم همون جوانی که ازم سوال کرد در یه عملیات سریع و بدور از چشم کارگر پمپ کارت را از محلش خارج و درون جیب گذاشت و بدون اینکه سوخت گیری کنه درب باکش را بست و بسرعت از محل خارج شد و غافل از اینکه قیامت هست و فیلم اعمال نشون داده میشه ...... 

خوب براساس اراده و پشتکاری که دارم قرار گذاشتم تا ته قضیه برم و این عمل را تقبیح کنم و فرد را شناسایی و اگرچه کارت رمز داره لیکن یه تذکر اصلاحی به رباینده بدم برا همین شماره پلاک را یادداشت و موضوع را پی گیری و براساس ادرس صاحب اتومبیل که یه پیکان سفید رنگ برانندگی جوانی بود رفتم و..........  

اخرین خبر:

حالا مدت نه ماه هست که صاحب اتومبیل اتومبیل را عادی به کسی دیگه واگذار کرده و من هم در پی ادرس ان شخص رباینده تا ..... 

قطعا نتیجه را در ادامه بهتون خبر خواهم داد (البته اگر دوست داشته باشید) 

این را گفتم تا ازش تجارب زیادی کسب کنید با امید باینکه مورد توجه قرار بگیره.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد