سفیر امید (قسمت 2 )

مثل همین دیروز بود چه سریع گذشت روزان و شبان متوالی ،مستمر بدون هیچ وقفه ای بسیار آمدند و خیلی ها رفتند یادشان بخیر برخی های که گوی سبقت را از همه ربودند ایثار کردند مقابل دشمن صف آرائی و  یورش بردند و ...

دوره راهنمایی را در شیراز گذرانده ام اولین دوره از سبک جدید دوره آموزشی بود که تازه دچار تغییر بود حکومت شاهنشاهی بود و الگوی اقداماتش امریکایی هر طرحی که  در انجا اجرامی شد اینجا نیز جایگاه خاص خود را داشت . 

مدرسه راهنمایی فرهنگ  را می گویم نزدیکیهایی مدرسه آبابا خانی در شیراز که حوزه علمیه شیراز است دوره را که پشت سرگذاشتم بازهم باید بنا بدلائلی به  منطقه خود مهاجرت می کردم بنابراین دبیرستان اهلی ارسنجان  (شهید اسکندری فعلی ) میزبان من برای ادامه تحصیلات در رشته ریاضی و فیزیک دبیرستان بود خوب شاگرد مستعد و درس خوانی بودم همه رشته ها را آورده بودم بنابراین باید در رشته ای ادامه میدادم که بتوانم  در آینده تاثیرات بیشتری برای وطنم داشته باشم این دوران مصادف شد با 1353 یعنی 4 سال قبل از انقلاب ،در آن زمان سطح آموزشی و پرورش و تعداد تحصیل کردگان  زیاد نبود نه دانشگاه آزادی ،نه پیام نوری ،نه علمی کاربردی و نه ..... حتی تعداد مؤسسات آموزشی دولتی نیز اندک بود بنابراین بدلیل کمبود برای تامین نیروهای آموزشی از دانشجویان دانشگاها استفاده می گردید که از آنجمله انسانها ی شریف و فراموش نشدنی برادران فریبرزو فریدونی کشکولی و آقای رایان بود و دانشجویان بشیار مستعد و با معلومات و دانش که تدریس ریاضی و فیزیک و شیمی بعهده ایشان بود آنها در ساعات کلاس فقط درس نمی دادند بلکه روشنگری هم جزئی از کارشان بود آنچنان که شهر ارسنجان  فارس بدلیل وجود ایشان به منطقه ای شناخته شده در دوران قبل از پیروزی انقلاب درآمد شور و هیجان جوانان حاضر در کلاسهابی بدیل بود برای مثال گاه در دوران خود من احساسات آنچنان برانگیخته می شد که درصدد بر هر آنچه ستمگر و جفاکار بر میآمدن که خفای کلاس و نظم اجازه بروز آنرا نمی داد سخن از اقدامات ساواک(سازمان اطلاعات و امنیت کشور )و شنکنجه هایی که بر جوانان و دلاور مردان انقلابی ایران وارد می شد صدمات روحی ناشی از بدترین شکل شکنجه که گاه باعث روانی شدن انقلابیون میگردید و از همه گذشته از بین بردن مبارزین که فریاد داد خوا هی مردم ستمدیده را می کشیدند. 

 زندانیایی همچون اوین تهران  عادل اباد شیراز و... همه مملو از وجود جوانانی شده بود که دیگر طا قت و تحمل ستمکار و ایادی وی را نداشته ظلم و جفا در ریشه و ساقه و برگ جامعه ایران به اوج رسیده بود ایادی جیره خواری همچون هژبر یزدانی با تشکیل کارتل های اقتصادی و اشراف ملعون با ایجاد شبکه های مافیایی قاچاق مواد مخدر و... نمونه هایی از سوء مدیریت و بی توجهی به منافع  عمومی جامعه ستمکش ایران بود و ... آری دبیران مذکور با شجاعت و جرأت و بیان شیوای خود همه را تحت تاثیر قرار میدادند و چه جالب که در نقطه نقطه این دیار اینگونه فضایی حاکم شد تا نتیجه آن در 22 بهمن 1357 هویدا گردد . 

 از نکات قابل توجه و فراموش ناشدنی آن دوران دعوت اینجانب از آقای رایان برای  حضور در مراسم عروسی برادر بور که در همانجا اثرات روشنگری توسط یکی از آشنایان عنوان شد بدین نحو که :آقای رایان مگر این روز ها در مدرسه غدیر(منظور بند ه ) چه اتفاقی افتاده که وی دیگر فرد  گذشته نیست بنظر میرسد که با این شیوه کار دست خودش بدهد .اما دبیر محترم چه پاسخ داد؟  

خطاب به من اظهار فرمودند :

پسر مثل یک حیوان که فقط تعلیف می کند و کاری به چیزی ندارد باش چکار داری که چه اتفاقی در اطراف و اکناف محیط زندگی تو می افتد؟

حرف قشنگ و جالبی بود نه ؟ ............

لطفا ادامه را در قسمت بعذ مطالعه کنید