تالمات روحی و حوادث ناگوار

انسان در عین اشرفیت و برتری بین همه جانداران و موجودات به نفسی بیش بند نبوده و این جاندار معقول را اخری نامعلوم و نامشخص دارد چه امید ها که در دل دارد تا در باقیمانده عمر خویش به انها دست یافته و در کنار اهل و عیال و خانواده روزگاران را بگذراند لیکن ملائکه ای بنام عزرائیل به سراغش امده و خواسته اش تسلیم جان به جان افرین است و از این منظر چرا همیشه خود سر و بدنبال اموراتی هستیم تا توشه اخرت را مملو از کار خیر ونیک نکنیم و همیشه به این فکر که بازهم فرصت است حالا که هنوز زود است به راهی برویم که دل میخواهد و در ان عیش بیشتر است چرا خود را محدود به کارهایی بکنیم که زمان دیگری نیز میتوان در باقیمانده عمر خویش انها را انجام دهیم و................ 

شامگاه اخرین روزها از هفته را میگذرانم و تازه از جلسه بزرکداشت مقام زن و ایثارگری که در اداره برای تجلیل از مقام شامخ زنان بعنوان موجوداتی که برای اعتلای جامعه و اسایش فرزندان و همسر و... از خود فداکاری و ایثار نشان داده و در همه زمانها بیشترین زحمات را برای تربیت و ارتقا  جامعه تحمل میکنند به منزل امدم خسته و اماده برای استراحتی اندک تا با انرژی بیشتر بتوانم به میهمانی که از تهران ماموریت داشت تا در جلسه امروز سخنرانی کند رسیدگی کنم که ناگاه زنگ تلفن بصدا درامد و خبری تاسف بار را رساند اری دوست دوران کودکی که بعد از اتمام سوم راهنمایی بدلیل علاقه وافر به زبان خارجی وارد مذاکره و کفتگو با توریست ها شده و با اشنایی زبان انگلیسی از طریق همین افراد به امریکا سفر و خانه و کاشانه را نیز بدان مکان منتقل و بعد از مدتی به ایرا ن مراجعه و ازدواج و مدتی سکونت و کار در بازار مجددا به ان کشور عزیمت و فرزندانی با سن ده و هفت و هشت سال را خداوند عطا کرده بود بدلیل ایست قلبی دار فانی را انهم در ولایت غربت وداع کرد و بدین لحاظ غمی سنگین همه وجود من را فرا گرفت درد وداع دوست از سویی و حادث شدن این وداع در ولایت غربت و خانواده ای تنها و...........

به هر حال ضمن عرض تسلیت به خانواده مرحوم سعید خادمی (قجر)برای روح این عزیز سفر کرده علو درجات و برای خانواده و بستگان ایشان صبری جمیل و جزیل ارزومندم.