واما .................

مدتی بود که موفق نشدم به یا ران دنیای مجازی و دوستان از جان بهتر و عالمان در انتظار و شیفتگان راه عدالت و انسانیت و حریت و جوانمردی و ازادگی و ............دریک کلام مسلمانان واقعی این کوی وبرزن سر بزنم واگرچه عذر خواهی کردم و وقت کم را بیان کردم و گرفتاریهای روزمره لیکن گاه میشود که انسان این موجود عجیب و پیچیده علیرغم همه علاقمندیهای به یک راه و طریقت و ابزار و الات و .............انچنان از خود بیخود و مسحور و حیران گشته و ناتوان از انجام امور که خود نیز ان را باور نکرده و از خود سوال کرده که ایا من همان انسانی هستم که اراده و پشتکاری پولادین واهنین داشته و خستگی برایم معنی و مفهوم نداشت ؟ 

و بنابراین عادت که بسیار نامیمون و نامبارک است  عاملی بسیار مخرب در فطرت و ظاهر انسان خواهد شد و انسان را از رشد و تعالی دور و خمو دگی ورخوت را براین موجود مستولی میکند و اگرچه شاید لحظه ای راحت و ارام باشی لیک در همه عمر بشدت دغدغه ای را بر روح و روان حاکم میکند و .................... 

بگذریم که در همین ارتباط نیز سخن بسیار است و فرصت اندک و براین اساس ماجراهایی را در طول عمر خویش باید نظاره گر باشیم و افسوس بخوریم که شاید بجرات بتوان گفت اگر نبود حکمت خداشناسی و ایمان راسخ هر کدام از این وقایع و دیدنیها خسرانی را برانسان بالغ و عاقل وارد میکرد که یا جهان را بدرود میگفتی و یا از شدت ناراحتی روح و روان را صیقل داده و اواره بیابان و کوه و برزن میشدی و....... 

 دراین مقوله بسیار اندیشیدم تا برای این مطلب عنوانی یابم که انصافا فکر و ذهن یاریم ندادو بی مقدمه با عنوانی و اما ..............اغاز کردم چرا که درد و مصیبت انچنان شدت داشت که ترجیحا در اینجا اوردم تا انرا تقسیم کرده و از وجود دوستان نیز برای تحمل ان بهره جویم اگرچه میدانم که کارم بسیار اشتباه و موجبات ناراحتی تعدادی از با انصافان را فراهم خواهم اورد و... 

نمیدانم چرا از بودن با اقشاری اسیب پذیر رضایت وجدان پیدا میکنم و نه تنها از بودن با اینها بلکه از شنیدن موسیقی های سنتی که درد ها را بیشتر کرده و دل گیرترند نیز بهره میبرم شاید میخواهم وعده الهی را که هر انچه در دنیا بیشتر عذاب بکشی دنیای واقعی را لذتی بیشتر خواهی برد میخواهم استفاده کنم و از این باب که بعد از مدتها که فرصت سفر یافتم به دیار و ولایت خدمت قبل رهسپار شدم  و در روستایی با دوستانی قدیمی از انجمله سراغ زنان و شوهرانی سالخورده که از محنت و غم بی کسی در کنجی خلوت گزیده و از همه نعمتها و زرق و برقهای دنیوی بهره ای نداشته و در فقری عظیم بسر میکردند نه یک زوج و نه دو زوج بلکه زوجهایی و زنانی بیوه و سالخورده که نای و توان زندگی در حداقل شرائط از انان سلب و شاید بجرات بتوان گفت بدلیل نداری و فقر هر از گاهی از خداوند خواستار اتمام عمر خویش  و رجعت به دنیایی را که از مدتهای دور باستناد اموزه های دینی انتظارش را داشتند میکشیدند اری شاید باورتان نیاید و یا اینکه برخی که وادی سیاست و ...را انتخاب کرده و دنیای خویش را با رنگهای سیاسی جلوه داده  این نوشته را نیز سبکی از سیاست و انتقاد و ...فرض کرده و بر بنده خرده گرفته باز هم کول بار فحاشیها را برایم کامنت گذاشته و ....ولی نه خدا را به شهادت میگیرم که درد این دیدارها را نه من بلکه شاید قصی القلوبهایی که در کنار کاخهایشان موجبات بوجود اوردن این گونه کوخها را فراهم کرده اند نیز تحمل و نای هموار کردن را نخواهند داشت اری در طول چند سال اخیر نهادهایی کمکهایی شایان کردند و بیشمار افرادی که از مستمریهای خوب استفاده کردند ولی هستند افرادی که در اوج ناتوانی بشدت از اینگونه نهادها رانده ودر اوج فلاکت و بیچارگی زندگی میکنند که نمیدانم از کدامین بگویم لیکن اگر دوستی خواست ادرس میدهم ادرسی که با ورود به کوخش تا انتهای استخوانهایت به درد اید و از شدت درد تا مدتها خواب به چشمانت راهی نشود هم او که برای یک عمل جراحی ضروری که به عمرش بستگی داشت چهارصد هزارتومان را به قرض گرفته و حال از پرداخت ان عاجز است و برای ادای دین خود ماهیانه بیست هزارتومان را نداشته و از شدت نداری خواب بر چشمانش حرام شده و یا زوجی سالخورده که از ترس رفتن زیر اوار بام گلین خود با هر باد ناملایمی قلبشان به طپش می افتد و یا ان نابینایی که برای استخوان درد پاهایش پول دکتر و درمان را نداشته و درد را تحمل میکند ویا .........

وکجایند انانی که دم از ..................میزنندو ...................

واما .........................