روحانی عزیز

عقربه های ساعت به عددهشت شب یا به عبارتی بیست نزدیک میشه وهنوز راه بسیار تا اتمام امور اداری در پیش است تلفن همراهم علامتی یا به قول فرنگیها الارمی میدهد ونگاهم به مانیتور دوخته میشود اری پیامی از دوستی روحانی وجوان که در مدتی قبل صرفا برای دیدار به محل کارم امده بود شیفته و علاقمند به دیدار اظهار میداشت که: 

از تعامل و برخوردت با مردم زیاد شنیده ام و مشتاق دیدار وبا این جمله سزای نیکی را به من القا میکرد و من علیرغم اینکه بشدت شرمنده مردمم برای دین به ایشا ن که انها را والا و ارجمند و سزاوار خدمت میدانم اگرچه هرانچه در چنته دارم عرضه کرده ام  لیکن باز هم قصور از خود دانسته و ایشان به من امید میدهند وبراین اساس پیوند دوستی منعقد تا ادامه دهنده دیدارها باشیم و هراز گاه پیامی وانهم از نوع اموزنده و امید بخش و.............. 

واینگونه بازهم ادامه دهنده راه تا به جایی برسم که چشمانم سوسوی دیدن اوراق سفید را نداشته و قسمتی از دیون خود را به ملت شریف در حد خود ادا کنم . 

اری این روحانی ارجمند که سنی اندک دارد لیکن ذخائری بیشمار از علم را اندوخته و دیدگاهی بسیار اگاه در برخورد با نسل جوانی که با هزاران امید وارزو در عرصه های مختلف حیات جشم به اینده ایران عزیز دوخته اند لذا در این مکان مقدس که به اعتقاد خودم عرصه جهاد و سازندگی است با خدای خود عهد میکنم تا جان در کالبد دارم با امید به توسعه و تعالی همه جانبه ایران عزیز از پای ننشسته و برای عزتمندی این کشور تلاش و کوشش کنم .