محبت و ...

بارها برحاکمیت احساس بر زندگی بشر در اکثر زمانها وبویژه در مواقعی که بشدت تحت تاثیر جو حاکم بر محیط میگردیم اشاره کرده ام وامروز با دوستی که بتازگی محبت کرده و از طریق گوگل به این پایگاه دسترسی پیدا کرده بود مذاکره میکردم وایشان ضمن بکار بردن اصطلا حاتی که حقیر را مور د لطف و محبت خویش قرار میداد تقاضایی داشت تا در خصوص دوستی های یکجانبه نیز مطلب بنویسم شاید منظور ایشان از ذکر این عبارات بی تفاوتی طرفی نسبت به شخصی بود که بشدت مورد علاقه است و لیکن طرف مقابل چندان اهمیتی بموضوع نمیدهد که البته بشر مختار است در ذهنیتی که خدایش برایش فراهم کرده تا هویدا نشده و در پنهان باشد به همه چیز بیندیشد هم صراط مستقیم و هم سبیلی را که منتهی به نابودی و قهقرا میشود بنابراین این ایده که طرف مقابل وقعی به احساس بروز کرده از شخصی نمیگذارد شاید ایده ای اشتباه و نادرست باشد لیکن اگر اینچنین اتفاقی در ارتباط دوسویه ای بوقوع بپیوندد قطعا ظلمی فاحش به شخصی شده است که درون خود را متعلق به فردی میداند که دوستش دارد و برای ایشان از همه چیز خود گذشته و جانفدا اماده تقدیم بهترینهاست ولی حقیر اعتقادی دارم که شاید از منظر و اندیشه دیگران اشتباه باشد واین بدینشرح  است که از قدیم گفته اند : 

دل به دل راه دارد 

 و احساس برانگیخته شده و بروز داده شده یا نشده ارتباطی قلبی را بوجود می اورد که قلب طرف مقابل را نیز درگیر این احساس و دوست داشتن کرده و این پیوند خجسته برقرار میگردد وبنابراین در دوستی و دوست داشتن گاه پیش امده که از دل فردی فردی را دوست داشته لیکن فرصت بروز ان بوجود نیامده و لذا این اتفاق باعث شده  تا حدی یاس و نومیدی در درون شخص حاکم شده و بدین منوال دوستی و مودت مسیر اصلی خویش را پیدا نکنداگرچه ظاهر و باطن در ترادف و بموازات هم هستند فلذا بنظر میرسد در چنین مواقعی اطلاع از درون را با اقداماتی ملموس در برنامه کاری قرار داد تا به عمق وجودی شخص نفوذ کرده و دلدادگی واقعی را یافت.