و...سومین سال

اری همین دیروز بود و چه با سرعت همچون ابر بهاری و بسان باد میگذرد شاید تصادفی اتفاق افتاد ولی نه انانی که دل در گرو  حکایت دوست دارند امورات را بر حسب تصادف نمیگذارند بلکه انقدر برای خوانندگان خویش و انانی که بر من نوعی منت گذاشته و بدین دیار قدم میگذارندارزش و احترام قائل هستند که حضورشان را مغتنم شمرده و بر اندیشه های والایشان درود میفرستند وبدینحال حرکت براساس داشتن دوستانی بود تا در دنیای مجازی با مطالبی هرچند کم بها گردهم امده و باهم باشند و چه سریع سه سال را پشت سر گذاشتیم در این مدت اگرچه بیش از چهل و پنجهزار بار به پایگاه مراجعه شد لیکن قلب گواهی میدهد که در همه ایام بیادتان بوده و برایتان دعا کرده ام لیکن شرمنده از انم که نتوانستم بخوبی از پس حضور با وقار و اندیشمندانه اتان برامده و خوراک خوبی باب میل شما تهیه کنم اگرچه همه شما انقدر فکور و مهربان و با احساس و دوست داشتنی هستید که قصور حقیر را بخشیده و به بزرگی خود کم کاری مرا فراموش کرده اید و بازهم در روزهایی که به ماه پایانی سال نزدیک میشویم ورودمان را به سال دیگر که به عمر وبلاگ افزوده میگردد یادداوری و وظیفه خود میدانم که از همه فهیمان که سراغم امدند و یادی کردند و منت گذاشتندتقدیر وتشکر جانانه و ویژه ای را داشته باشم. 

توفیق همه شما عزیزان را از خداوند متعال خواستارم.