روزهای واپسین

قبل از اغاز سخن از شما عزیزان عذرخواهی میکنم که مدتی است بدلیل مشغله کاری بسیار زیاد موفق نشدم خدمت دوستان خوبم برسم واما بعد.......... 

همین دیروز بود ...................ولی در اصل نه دیروز بیست و هشت سال پیش که بعد از پذیرش در امتحانات ورودی مختلف که اکثرا نیز به موفقیت منجر شد بدلیل علاقه زیاد وارد بانک کشاورزی شدم تا بتوانم دوران خدمت خود را در اوج جوانی بخدمت کشاورزان و روستائیان سپری کنم و البته همچون سایر انسانها خبری از اینده خود نداشتم بنابراین در یکم اذرماه سال شصت و یک در شعبه ارسنجان که در یازده کیلومتری روستایمان واقع گردیده وارد و شروع بکار کردم وچه خاطرات جالب و ماندگاری چه تلخ و چه شیرین که البته شیرینهایش بیشتر است را با خود همراه کردم واگرچه سه ماه را برای ادامه تحصیل از مرخصی بدون حقوق استفاده کردم لیکن چه زود دوران خدمت به پایان رسید و وارد بازنشستگی شدم البته برای اتمام سال مالی و تهیه صورتحسابها و تراز پایان سال تا اواسط اولین ماه سال جدید  مانده ام تا با معرفی مدیر جدید دوران خدمت را باتمام رسانده و براساس حکم صادره وارد عرصه و دوران جدیدی از زندگی خود شوم. 

امیدوارم بتوانم روزی حداقل قسمتی از خاطرات را برایتان بیان کرده و تجارب را بنحوی منتقل کنم. 

در هرحال عمر در حال گذر است و انسانها باید بالاجبار دوران جدیدی را اغاز کنند.