رسانه ملی

جمعه شب بود و مادر دلبند ومهربان میهمان به میمنت ومبارکی جلوسشان در کلبه محقر مان حرارت وجودش را مغتنم و با هم مشغول تماشای سریال رسانه ملی خود بودیم که اتفاقا استاد شعر شهریار که خدایش بیامرزد را نشان می داد اگر چه من از ابتدای این سریال دوستدارش و همیشه سعی کردم تماشایش کنم لیکن بدلائلی از جمله عدم حضور چند ماهه در منزل موفق به ادامه ان نشدم تا امشب که به برکت وجودی مهمانی ارزشمند مشغول تماشا شدیم و تصادفا انچه مدتها انتظارش را داشتم و خیلی دلم میخواست این قسمت را ببینم بود .اگر زندگینامه این استاد ارزشمند را مطالعه کرده باشید ما هم مغتخر به همکاری این شاعر گرانمایه دیار ترک زبانمان بوده ایم اری ایشان مدتهایی را نیز به بانک کشاورزی افتخار خدمت داده اند بنابراین و برحسب تصادف این قسمت از داستان مربو ط به رفتن ایشان به مشهد وبرگشتشان و بعد از انهم مراجعه به بانک کشاورزی برای کار در این جمع گرم وصمیمی و دلسوز و همانجا بود که شعر معروف ؛

شکر دارم که اگر خدمت بانکی کردم      خدمت من همه در بانک کشاورزی بود.

را قرائت کردند البته لازم است این را هم بدانید که برای ارج نهادن به ارزشهای این شاعر گرانسنگ کشورمان مجسمه ای ازایشان ساخته و در ورودی بانک کشاورزی مرکز نصب شده است.

برای اشنایی بیشتر با سبک شعر این استاد قطعه ای از اشعارش را در این جا می اورم :

امدی جانم به قربانت ولی حالا چرا      بی وفا حالا که من افتاده ام ازپا چرا؟

نوشداری و بعد از مرگ سهراب امدی    سنگ دل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟

عمر ما را مهلت امروزو فردای تو نیست    من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم      دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟

اسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند   درشگفتم من نمی پاشد زهم دنیا چرا؟