انسانهادرمدتی که بدان طول عمراطلاق میگرددفرصت دارندتامتولد شده ودوران زندگی خویش را باکمک ویاری مجموعه دیگر ازانسانهای همنوع خود که درنامهای مختلفی همچون پدر،مادر،.....بکلی اولیاء و یا معلمان و....که مربیان اطلاق میگردند سپری کننددراین دوران جبر و اختیار نقش موثری را درپرورش این موجود ایفا میکندوبسته به اصالت و ذات که در نگاه علمی ان را ژنتیک مینامندشخصیت وی شکل گرفته و در ادامه خودرانشان خواهد داد ازنگاه علمی سهم ذات (ژن)بسیار کارسازتر از محیط میباشد لیکن بنظرمیرسد که محیط نیز میتواند اثرات بسیارموثری را درساخته شدن انسان داشته باشد لذا باتاسی ازاین عوامل ادمیت در بوته ازمایش قرار گرفته و حق انتخاب را بعنوان مهمترین خصلت وویژگی بدیشان عرضه میدارندوازاینجاست که خودباید نقشی تعیین کننده داشته باشد انچه درکشورهای جهان سوم وعلی الخصوص در زمانهای نه چندان دوردرکشورخودمان نیز هویدا بودپایین بودن سطوح علمی و فرهنگی وبنوعی نقش کم رنگ والدین در تربیت و شکل گیری شخصیت فرزندان بودلذا ماموریت مربیان درتحقق اهداف والای بشری که همانا ساختن انسانهای موثر در جامعه بود بسیار فراگیرتر از والدین بوده است وصد البته همین فرضیه نیز در خانواده ها بنوعی مختلف صادق است چرا که بسته به شرائط محل زندگی و روستایی بودن وشهرنشینی ودر اختیار بودن امکانات ،تفاوتهای بارزی را میتوان به عینه مشاهده کرد بااین مقدمه که البته نگاهی گذرا به وضعیت خانواده ها در قبل از انقلاب در ایران بود به اتفاقی که برای خودم در امروز افتاد اشاره میکنم و باذکر این مطلب که حقیر اگرچه در روستا متولد شده و تایازده سالگی سکونت داشتم علیرغم امکانات بسیار محدود،لیکن بدلیل فعالیت موثر والدین در فراگیری علم و دانش اندوزی و برقراری ارتباط باجراید و نشریات که ازشهربه روستایمان ارسال میگردید بحمدالله فضل و کمال بخوبی درعجین شدن با ذات مطلوب دروالدین موجب انجام مطلوب ماموریت والدین گردید و مربیان نقش مکمل را ایفا کردند.
بالغ بر40 سال پیش دبیرستان اهلی ارسنجان اولین دوره رشته ریاضی و فیزیک را راه اندازی و دبیران حق التدریسی ماموریت اموزش همکلاسیهارا عهده داربودند یادم هست دبیران مهاجربرای گذراندن اوقات خویش بین ساعت یک تا دو بعدازظهرکه اغاز کلاسهای عصر بود درزمین والیبال دبیرستان به ورزش مشغول میشدند که یکی ازایشان اقای ابدالی ازبچه های لردگان چهارمحال بختیاری بودو پاسهای ارزنده ایشان به اسپکرزنهای بازی همیشه درذهن من بود ایشان یکسال بیشتر میهمان مانبودند وبه شیراز عزیمت کردندودرطول این چهل سال سعادت دیدار نداشتم تابه امروز که برای اوردن فرزند از کلاس درس ،درب موسسه انتظار میکشیدم که بناگاه چهره ای باموهای سفید توجهم را جلب کرد و مرا به خاطراتم در 40 سال پیش هدایت کرد وشوق دیدار استاد مرا وادار کرد تا عرض سلامی کرده وابهام خویش را باسوالی که:
شما درارسنجان نبودید ؟ مرتفع کنم که خوشبختانه پاسخ مثبت و شک به یقین تبدیل شد و دیدار بعد ازچهل سال تازه شد.
راستی دنیا چقدرکوچک است؟