اصولا سیاست درمعنای واقعی کلمه به تزویر وریا و ....شاید هم تدبیر معنا میشود اما همین ریاکاری و تلاش برای حفظ و ارتقاءمنافع دولتها و طبعاملل درهرکشور دربرابر وجدان که قرار میگیرد بایستی توام با نظم و برنامه ریزی و ...باشد امادرارتباط با تفاهم و تعامل برخی از کشورها از جمله دوکشور مدعی در جهان یعنی ایران خودمان و امریکا کارازاین نوع نگاه فراتر رفته و درطول سی و اندی سال بعدازپیروزی انقلاب اسلامی دائماتوام بادوگانگی و عدم سیاست یکنواخت و بایک رویه ثابت بوده و هرزمان که فضایی برای مذاکره و رفع ابهامات و مشکلات موجود بوجودامده بنوعی این فضاازدست رفته بنحوی که بازهم درکشاکش تهدیدو ارعاب واقع گردیده است بااین وجودبعد از چندسال جنگ و گریز و بکاربردن سیاستهای تنش زا امروزه با روی کارامدن دولت تدبیر و امید فضایی جدای ازفضاهاوالتهابات قبل بوجود امده که تاحدی میتوان به اینده فارغ ازدغدغه و تهدید و...امیدوارشد اگرچه سلطه طلبی وجهانخواری و کدخدایی منطقه بقوت خودباقی و برقرارخواهدماند لیکن در پناه عزت و حکمت و ارزشگذاری برای ملت ایران ازسوی کلیه کشورها بازهم میتوان به تفاهم و تعامل و دوستی بهترازاین وضعیت اندیشید اما گویا کشورهایی همچون اسرائیل و...توان وچشم دیدن این شرائط را نداشته و بازهم کارشکنی را اغاز کرده اند لذا باید دید که اینده چه رقمی خواهدخورد.
این را اوردم تا از سیاست هم چیزی اورده باشم.
عزیز دلم عرب نیای ارزشمند که مدتی بود از برکت معنویتش محروم بودند امروزما و شما را دعوت به تلمذ از درگهش کرده است:
امروز درکوران فعالیت امور اداری که بسیار نیزبامشغله شدید روبرو و خدمت رسانی به خانواده معزز و مکرم ایثارگررادربرداشته شاهدتلفنی مسرت بخش از دوست خوب و همراه ارزشمند این وبلاگ بودم اری برادر ارجمندم اقای منوچهرخادمیان که همیشه اوقات لطفشان شاملم بوده درراه عزیمت به خانه خدا و کعبه امال وارزوها بودند و بااین تلفن محبتشان بازهم مثل گذشته شاملم شد و از ایشان التماس دعا داشتم.
برای ای عزیز وارسته وخانواده که همراهشان هستند ارزوی قبولی تشرفشان را دارم خداوند این فرصت را نصیب تمامی ارزومندان کند.
اری چه زودمیگذرد این عمر و ای کاش عبرت میگرفتیم از این گذران عمر.
مدتی بودبازهم نتوانستم درخدمت دوستان عزیز باشم وشاید برخی دلیل عدم حضوررا خواستارشده و یاشوند که باید عرض کنم عاملش توصیه پیامبرعظیم الشان است که:
زگهواره تاگوردانش بجوی یا بقولی "اطلب العلم من المهدالی الحد"
تازه بعدازعمری گذراززندگی و دردوران بازنشستگی وبعدازاینکه تعدادکثیری از همکاران را دردوران اداری برای نیل به درجات عالیه تحصیلی به مراکزعلمی گسیل داشته و خوددرکوران کاروفعالیت و اداره و ارباب رجوع مشغول بودم متوجه شدم که کاش خودنیزره پرزحمت اخذارشد را برخود سهل و ساده پنداشته وروانه میشدم و این تصمصیم را که اراده ای اهنین انهم در این مقطع از زندگی میخواست جزم کرده و روانه شدم وچه زیباست که خبری خوش را تقدیم دوستان کنم که بالاخره دیروزموفق به ارائه و دفاع از پایان نامه انهم باموضوع:
"بررسی میزان کارائی نظامهای بهره برداری زراعی دراستان فارس "
شده و از برکت دعایتان با نمره عالی ازپس این امتحان نیز سربلند درامدم تا ببینم فرداهای دیگرجه را درانتظارم است.
ماشینی شدن و الیناسیون بمعنای گذراز اصالت و از دست دادن ارزشها و عادت و خوی گرفتن به اداب و رسومی که بنام تجدددر زندگی سرشارازذلت و خواری عده ای افراد از جامعه بشری ریشه دوانیده و روز بروز به حدت و شدت ان نیز افزوده تا شالوده و اس جامعه مملو ازصفا و نشاط و مهربانی و احساس و باهم بودن و...را به کل از بین برده و روش و روند زندگی تجدد مابانه را پیش گیرد.گاه وجود بشریت را دل و دماغی نیست تا به امورات خویش کمی اندیشه کند وچه بسیار اتفاقاتی که شاید منجر به یک عمرپشیمانی وندامتی گردد که تاابدالدهرتاوان ان با زجر و فلاکت ناشی از اینگونه اتفاقات داده نشود و بقول معروف درداین نابخردی راتالحدباخودبهمراه داشته باشید واما..............
جایگاه خانواده و بخصوص پدر ومادر بعنوان افرادی که تمامی زندگی و هم وغم خویش را در بهترین دوران که خود بایستی از ان بهره برداری کرده را وقف مخلوقاتی بنام فرزند و جگرگوشه میکردند برهیچکس پوشیده نیست فلذا وجدان بشریت و انسانیت که برخواسته از سرشت این موجود میباشد بایستی برای جبران اینهمه زحمت و مرارت در تربیت فرزندان گواهی دهد که در................
دراین رابطه نامه الکترونیکی دوست خوبم اقای عرب نیا را خواندم و بسیار........چراکه ...........
در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد.دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی, ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی. ملا قبول کرد, شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ملا گفت: نه, فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی. ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند, اما نشانی از ناهار نبود گفتند: ملا, انگار نهاری در کار نیست. ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده, دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند تا ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده و دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند. ملا گقت: چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.
با همان متری که دیگران را اندازه گیری می کنید اندازه گیری می شوید...