وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواندوازصحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم ان نغمه که مردم بسپارند بیاد
وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواندوازصحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم ان نغمه که مردم بسپارند بیاد

تغییر در برنامه رو در رو شبکه دنا

ضمن تشکر از همه عزیزانی که با تماس تلفنی علت عدم حضور در برنامه را جویا شدند باستحضار میرسانم که بدلیل تغییر در برنامه رو در رو و ضرورت ادامه بحث های هفته پیش مدیر محتر م جهاد کشاورزی استان برنامه اینجانب به هفته اینده یعنی سه شنبه ۷/۸/۱۳۸۷تغییر داده شد لذا باطلاع کلیه علاقمندان میرساند در موعد مقرر از طریق شبکه دنا شاهد ژخش برنامه باشید .به امید موفقیت شما عزیزان بزرگوار .

وفای به عهد

در جند پست پیشین تعهدی به بیان یکی از جمله اداب و سنن حاکم برجوامع روستائی و عشایری مبنی بر توضیح بر برگزاری مراسم جشن عروسی ایشان دادم که امشب فرصتی دست داد که وفای به عهد کنم امید که بتوانم امانت داری کرده واین جشن زیبا را در حد توان برایتان بازگو کنم اگرچه خود مطمعنم که از گفتن تمامی زوایا و جوانب و ارزشهای نهفته در درون این معیاد زیبا زبان الکن و کتابت قاصر لیکن انتظار این است که هر انکس در این وادی و عرصه صاحب اندیشه وسبک است از گفتار نپرهیزد و بر من منت گذاشته و قصور اینجانب را تکمیل  و ما را به عبادت خویش مجبور که حضرتش در کلامی شیوا می فرمایند :من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا .  

بطور کلی از جمله بهترین و ماندگارترین خاطرات هر انسان برگزاری جشن تولد و تعهداتی است که بین دو انسان شیفته به مرام ومسلک و وجود و معنویت و ظاهر وباطن وسیرت وصورت و...همدیگر رایافته و برای رسیدن به وصال از دوران طفولیت چشم انتظار بوده اند و این امر برخلاف همه تفاوتهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و......بین جوامع شهری و روستایی نامی زیبا را با خود یدک می کشد که بنام عروسی بمعنای جشن واقعی خوانده میشود و انچنان تجلی گر معرفت الهی است که هرچه را برای تشبیه در صدد مثال زدن هستند نام عروس را بر ان میگذراند چرا که هرکس از جنس مونث زیباترین زمان را برای نمایش زیبایی خود به دوستدارترین و بهترین و نزدیکترین بخود که همانا شریک دائمی زندگیش می باشد را در مراسم عروسی به پرده دیدگان مرد مورد علاقه خود می کشد و از اینجاست که سعی وتلاش برای به اشتراک گذاشتن بهترین ایام از زندگی از سوی عروس داماد برای اطرافیان و اقوام وخویشان می شود تا این زمان بیادماندنی را خاطره ای شیرین به یادها و اذهان ماندگار کند . 

روستایی وعشایر را مزیتی بسیار بر استفاده از مواهب الهی در طبیعت زیبای خدادادی است و هم ایشان جوانی را همچون دوران سالخوردگی در طبیعتی سپری می کند که به دور از هرگونه جنجالی و مشغله های زیاد و از همه مهمتر تز ویر و دورویی جوامع شهری سپری کرده و روحانیت وجودی ایشان را با روح پاک طبیعت هماهنگ وموزون می کند تا از قبل این نعمم پر برکت توشه ای را هرچند شاد برای خویش و همنوعانش فراهم کند و بدین سان چادرهای سیاه برافراشته بر دامنه های زیبای طبیعت را با پارچه های رنگین و گل ومنگل های محلی چنان می ارایند تا به زیبایی طبیعت دو چندان افزوده و افریدکان  الهی را با افکار و دستهای هنرمندی نو ع بشریت که منبعث از ذات باریتعالی اشت را زیوری فراوان دهند و چشمان شیفتگان زیبایی نوع بشر را در به اشتراک گذاشتن بهترین لحظات عمر خویش مقهور تواناییهای ذاتش گردانند .

چادری سفید در قلب چادرهای سیاه عشایری نمایشی از محل جلوس و جایگاه تخت وتاج داماد و عروس جوان است و شیهه استران واسبهای خسته از طی طریق مسافتهای که امروز با اختراع و بکار گیری اتومبیل سهولت حضور در اینگونه جشن ها را بنمایش گذاشته نشاندهنده ورود میهمانان مراسم است و هنوز صدای ساز و نقاره مطربان هر محل برگرمی و حرارت این جشن و برانگیختن احساسات پاک عشایر روستائیانی که قداست و حرمت فرهنگ را با ارکسترها و سازها و مطربان به شیوه اروپائی معاوضه نکرده و عدم التقاط فرهنگی و پایبندی به راه و سنن اجدادی خویش را سرمایه ای از معنویت حاکم بر جامعه خویش در میراثخواری از پدران می دانند و اینگونه اعمال است که زبان انسانیت با شعور را بر تحسین ارادتمندان به فرهنگ  ایران زمین به تحسین وامی دارد . 

چشم انداز زیبای طبیعت را که سعی شده بهترین مکان را برای این مراسم لحاظ کنند زیباترین واژه های از زبان جاری شده انسان را باعث می گردد و صدای شادی زنان ایل را با امدن میهمانان تازه وارد با شکل       کل   به نمایش می گذارد و بلند شدن این نوع صدا از جمع زنان و شادباش گوئی    شاباش شاباش  جمعی مردان خبر از ورود گروهی دیگر از میهمانان را می دهد . 

ادامه را در قسمت بعد خواهم اورد .موفق باشید و کامیاب.

برنامه تلویزیونی

با توجه به تاکیدمسئولین برنامه رودررو که یکی از برنامه های خوب سیمای استانی کهگیلویه وبویر احمد بنام شبکه دنا است راس ساعت 19.30روز سه شنبه 30/07/1387درخصوص خسارات خشکسالی سال زراعی گذشته و تدابیر دولت و بانک کشاورزی اینجانب در این برنامه زنده ومستقیم شرکت خواهم کرد که علاقمندان میتوانند راس ساعت مقرر این برنامه را مشاهده کنند انشاالله که مورد توجه و مفید  به فایده بیفتد . 

ارزشهاو پاداش اجرای انها

این قافله عشق عجب شور و نوایی دارد        حیف از این جمع  که در سر هوس روح فنایی دارد  

دامان بشریت را همیشه ایام جماداتی گرفته اند که بدلیل فاصله ارزش انسانها با این موجودات طاقت و تحمل افسری این خلیفه الهی را برسایر مخلوقات  نیست بنابراین این جمود مزین به روح تکامل بخش و مملو از معنویت و ادراک شایسته را چه خطا که خود را از دامن این دامهای گسترده رهایی نبخشیده و دائم در خسرانی غیر قابل برگشت طی طریق می کند مسیری را بشریت برای خود انتخاب می کند براساس رهنمودهای اولیا و بزرگانی است که رسالت و وظیفه هدایت نوع انها را بعهده گرفته و در کتب اسمانی دار دنیا را بی ارزش و ابدیت را در دنیایی نوید داده اند که هر کس توشه ای را از این دنیا به همراه برد امتیاز خوبی را برده که دار مکافت و پل صراط را با وجد و خوشحالی طی کرده و ارزشهای انسان را بنحوی شایسته مورد استفاده قرار داده است پس چرا در این وادی کوتاه که در حال بذر پاشی برای درو محصول هستیم بذری ایده ال نکاریم تا  محصولی فراتر از ارزشهای انسانی بدرویم   ؟ 

نمیدانم برای شما نیز این حس عجیب و غریب در عصر ایام جمعه وجود دارد یا خیر حسی بسیار غمگین که بر دل و دماغ انسان جاری و ساری میگردد و احوالات را بسیار ناخوش ساخته و روح انسان را بشدت تحت تاثیر این غروب غمبار قرار می دهد در هر حال امیدوارم که همه ایام بکام باشد که نه تنها این عصر بلکه تمامی ایام شادی ونشاط دامن وجود شما دوست را برگرفته و قافله عشقتان ره به گمالات انسانی و ارزشهای فزاینده اش رهنمون گرد .انشاالله .

حفظ حریم اداب و سنتها(تقدس فرهنگ)

اصولا حرمت هر فرد از  مردم کشور ی را براساس شاخصه و فاکتورهایی از ان جمله پیشرفت و توسعه و منظم بودن امور و رشد اقتصادی و...... واز همه مهمتر تمدن و فرهنگ ان کشور میگذارند . کشوری که خداوند اجازه حیات را در ان بما ارزانی داشته از جمله کشورهایی است که در نوع دوم منزلتی بسیار فراوان وجایگاهی  درخور ممالک صاحب قدرت و اقتدار داشته  است و اگرچه در بسیار زمانها ادعایی مبنی بر رشد در زمینه های مختلف داریم لیکن باید یاورمان بشود که واقعیت ها را درباید دربررسی هایی میدانی  دست یافت و بنابراین قبل از اینکه ادعای توسعه را در شرایط فعلی داشته باشیم به کرده و افتخارات گذشتگان بیشتر توجه کرده و بر خود ببالیم .در این مطلب هدفم بازگشت به گذشته نیست بلکه منظورم عبرت از گذشته است که باور کنیم که اقتدار و حرمتی را که ایران در زمانهای دور داشته است بعنوان الگویی از توان و اقتدار برای داشتن برنامه و هدفگذاری و رسیدن به ان لحاظ کرده و برای تحقق ان بکوشیم فلذا با این مقدمه به تشریح هر انچه در عنوان اورده ام می پردازم :  

در مطالب پست قبل اشارتی به مراسم عروسی روستائیان و عشایر داشتم و جا دارد گریزی به التقاط فرهنگی و عدم مدیریت در پاسداشت حرمت فرهنگی خود و فرار از ان بدلیل تمایل شدید بر ترجیح هر انچه بیگانگان دارند بر داشته های خود بزنیم شاید بتوان جنگ جهانی دوم را یکی از جمله عوامل نفوذ و التقاط فرهنگ بیگانه در فرهنگ خود خواند اگرچه عوامل بسیاری نیز دخالت داشته و مهمترین ان نیز ارتباطات و تعامل با دول مختلف میباشد لیکن ایا منطق و دلیل و یا به عبارتی پشتوانه قویی از دست اوردهای فرهنگی خود داشته ایم تا قادر به صیانت و حفظ ان از نفوذ دشمن در ان بکنیم ؟

بدون شک گذر زمان ثابت کرده است که الیناسیون و یا همان از خود بی خود شدن مدتهای مدیدی است در جان و روح وروان ایراانیان رخنه کرده و همچون خوره فرهنگ ما را مورد هجوم  شدید قرار داده است و سوال این است که مدیران و مسئولان برای مقابله با این تهاجم با برنامه و حساب شده بیگانه چه راهکارها و برنامه هایی را ارئه کرده و بشدت از ان دفاع کرده اند ؟ 

مگر نه ماهیت انقلاب اسلامی ایران را فرهنگ تشکیل می دهد و شعار استقلال و ازادی در بر دارنده این هدف بوده و برای تحقق ان چه اقدامی صورت گرفت ؟ 

هنوز حرارت مشعل المپیک 2008 در استادیوم پکن به سردی نگراییده کشوری که در فاصله بسیار کوتاه چرخش و تحول عظیمی را در اقتصاد خویش بوجود اورد بنحوی که تمامی ممالک از جمله ایران را تحت تاثیر فعالیت ها و برنامه های اقتصادی خود دراورده و حقیقتا اکثر واحدهای تولیدی کشورها را فشل کرد لیکن حریم و حرمت فرهنگ خود را بدقت و با حساسیتی بسیار زیاد حفظ کرد و در حالیکه میلیاردها نفر از جعبه جادویی مراسم افتتاحیه و اختتامیه بزرگترین رویداد ورزشی جهان  که از قضا سیاسی نیز شده است را مشاهده  می کردند امیخته ای از هنر و قداست فرهنگ کهن این کشور توسعه یافته را در بکارگیری علم و فن اوری ملاحظه کردند و انها را تحسین کردند . 

سوال این است ما را چه میشود ؟ 

ایا نفت وگاز همیشه وجود دارند؟ایا تاکنون با خود اندیشیده ایم که اگر زمانی این محصولات تمام شوند چه بر سر اقتصاد تک محصولی ما خواهد امد ؟ 

و فریاد بالاتر از اینکه موقعیت توپوگرافی کشور نیز حکایت از استقرار در منطقه ای خشک ونیمه خشک دارد که با پدیده الینو در حریمی واقع است که بشدت تحت تاثیر اقلیم خشک در اینده قرار خواهد گرفت .بنابراین ما باید تغییر کنیم و تغییر است که برتری می اورد بپاسداشت فرهنگی برویم که اقتدار ما را بیان کرده و بشهادت تاریخ بزرگ بوده اییم و باید  بزرگ بمانیم . 

بازهم موفق به بیان و تفسیر مراسم عروسی عشایر منطقه نشدم از طرفی فردا عازم ماموریت تهران هستم که انشاالله در برگشت از سفر خدمت خواهم رسید .  

کامیاب و سرافراز پوینده و سالار باشید .

 

در مسیر دوستی

چند ماهی بود که به دیار اریوبرزن و در بین بویر احمدیها ساکن شده بودم و روال کارم برای شرکت در همایش ها و ماموریت های اداری که در تهران برگزار میشد بدلیل تعداد کم پروازها و گاه زمانی کنسل شدن انها طی طریق از فرودگاه شیراز بود و بدین لحاظ  مسیر یاسوج به شیراز را طی میکردم و عادتی که بحمدالله  در هیچ شرائطی از طفولیت تا کنون انرا با خود داشته و ترک نکرده ام سوار کرئن پیاده ها در بین را بود چرا که هنوز عبارت : 

سوار از پیاده خبر ندارد و سیر از گرسنه           را که از اوان کودکی در گوشم طنین انداز شده و بارها به ان اندیشیده و برای ان غصه ها خورده بودم وشاید روزی نیز خود گرفتار ان بودم را از یاد و خاطر محو نکرده و سعی کرده ام هر جا که هستم منشا خیر و برکت باشم و بدین لحاظ تا جائی که مرکب جا دارد پیاده ها را سوار کرده ودر مسیر به مقصدشان می رسانم در ماموریتی سعادت میزبانی و خدمت به نوجوانی روستایی تبار از منطقه گنجگون کهنه نصیب شد و بر حسب عادت و کنجکاوی که نشات گرفته از حس نوع دوستی و اطلاع از وضعیت مردم شریف و بزرگوار وطن است باب سخن را با مسائل اقتصاد خانواده باز کرده و در ادامه به بحث تامین مواد غذایی و تغذیه ایشان که باید مدتها را در کلاس درس انهم در روستایی دیگر و پس از طی مسافتی از روستای خود تا محل تشکیل کلاس است را بگذراند باز کردم و دلم میخواست مطلع شوم که نهار ایشان را چه ماده غذایی تشکیل داده است اگرچه خود از تبار روستائیان و در دامن طبیعت زیبا و وضعیتی مشابه عمر گذرانده ام لیکن بازهم برایم اداره زندگی مردمم بسیار مهم و نحوه ارتزاقشان حساس بود میثم را که دیگر دوست خود می دانستم پاسخ این بود :

نهارم را ترید دوغ و سبزی تناول کرده ام و من که از درون در حال گریه بودم پاسخی به به چه چه کنان از امکان تهیه این چنین غذای سالم وی را دلگرمی دو چندان و قناعتی که با فرهنگش امیخته شده بود مضاعف دادم اگرچه همانجا مقیاسم مرفهین بی دردی بود که با کمترین تحرک تحصیل ثروتی قارونی را به ذهنم متبادر کرده و با اه ونفرین براینان که عمری طبقات مختلف را استثمار کرده و برگرده ایشان علی الخصوص قشر زحمتکش و تولید کننده و فقیر روستای سواری خورده اند را نفرین می کردم لیکن سعی کردم طبق معمول پشتوانه باشم برای امید به زندگی که با تشکر از خداوند همیشه در فرهنگ اقشار مستضف نسج گرفته است  و در ادمه سفر بیان ارامش حاکم بر زندگی او و اینکه کاش منهم میتوانستم همانند تو نان دوغی بر سفره داشته باشم و میثم مرد با اراده و تلاشگر و قانع و مهمان نواز روستایی حرمت خدمتگزاری در سوار شدن بر مرکب را با اعطای ادرس منزل و دعوت از حقیر یرای سرکشی به ایشان و خانواده و اشنائی بیشتر و مرحمت کردن دوغ محلی در صدد جبران برامد و بنده نیز بر حسب خوی و عادت زیستن با اقشار اسیب پذیر دعوت را بر دیده منت گذاشته و اجابت کردم و در بازگشت از سفر تهران و حرکت از شیراز در منطقه گنجگون کهنه افسار مرکب را بسوی کاخ مملو از عطوفت و محبت ومهربانی و صداقت و معرفت خدادادی میثم وخانواده چرخاندم و این زمان را تولد شکوفه شادی در زندگی خود علاوه بر ارضای روح وروانی  دانستم که در خدمتگزاری به طبقه ای خدا برکت کرده که این نعمت را باریتعالی به همه افراد هدیه نمی کند و از دیدگاه حقیر اینها نزولات مملو از معنویتی است که مشمول بندگان خاص ومقربین به ذاتش می کند

روزها وماهها و پس از ان جند سالی گذشت و دیدارها استمرار داشت امد وشدی گه گاه بنده سعادت شرفیابی به محضر خانواده میثم را پیدا میکردم و گاه ایشان و اهل منزل افتخار می دادند وبنده وخانواده میزبان بودیم تا دیروز که با کارت دعوتی به جشن عروسی برادر میثم بنام مهدی دعوت شدیم اگرچه دیروز عروسی فرزند برادر را بدلیل ضیق وقت از دست داده  بودم و دروس و امتحانات بچه ها اجازه سفر به دیار خود را نداد لیکن تصمیم گرفتم بهر شکل ممکن حتی برای لحظاتی اندک در مراسم حضور یابم و بر حسب مذاکره با عیال حدود یازده امروز عازم ولایت میثم شدم و مشارکت در جشنی که با فرهنگ عشایری لحظاتی شیرین را برای مردمی روستائی با میمانانشان به ارمغان می اورد که برای اشنایی شما با نحوه اجرای مراسم در قسمت بعدی به تفسیر خواهم نوشت . 

باقی بقای شما و عمرتان مستدام و پر برکت باد .انشاالله .