وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواندوازصحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم ان نغمه که مردم بسپارند بیاد
وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواندوازصحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم ان نغمه که مردم بسپارند بیاد

تجاربی با ارزش (قسمت سوم)

در ادامه قسمت دوم و در بیان هرانچه از دوران ماموریت در منطقه باید گفت همین بس که روزمرگی عجیبی بر روند زندگی مستولی و تنها کار مفید را انجام وظیفه نگهبانی در پست های تعیین شده در اطراف اردوگاه و چند بار نیز پیاده روی به رسم اصول اموزشی تکاورها با سرپرستی سرگروهبان گروهان ارکان که اگر درحیات است یادش گرامی و اگر برحمت ایزدی پیوسته خدایش بیامرزد که ایشان از نظامیان بسیار کاردان و کار بلدی بود که نظامی گری را به معنای واقعی کلمه عمل میکرد و دل در گرو تربیت جوانانی داشت که بهترین دوران زندگی را برای ایجاد چهارچوبی منظم در شکل گیری زندگی در عنفوان جوانی در مقطعی بنام دوران نظام وظیفه سپری می کنند همین جا لازم می دانم به نکته ای بسیار حساس بپردازم که در برخی موارد و مواقع خانواده های تلاش می کنند تا فرزندان خود را از رفتن به سربازی بقولی نجات دهند و لی برخلاف اعتقاد ایشان من نظرم این است که این نظاو وظیفه با شرائط و اهداف خاص خود باید بر اساس اموزه هایی که منجر به شکل گیری ساختار شخصیتی انهم در همه ابعاد وجودی فرد باید عرضه و بدان پرداخته شود از ضروریات و از واجبات است که باید برای هر انسان صورت گرفته وتا در ادامه روند عمر خویش این تعلیمات موجبات حاکمیت دیسیپلن و نظم را بر افراد فراهم اورد .در هرحال یادم می اید روزی را در حال پیاده از منطقه ای که گروهانهای دیگر استقرار داشتند به محل گروهان خودمان در حال پیاده روی بودم که شهید زنده یاد سرهنگ یارمحمودی با جیپ او از (نوعی جیپ امریکایی مورد استفاده در ان زمان)در حال عبور بودند و سرباز باقری بهمراه من که ایشان ایستادند من و باقری هردو به عقب جیپ رفتیم با فرض اینکه احترام بگذاریم که شهید با عصبانیت فرمود مگر من راننده شما هستم که هر دو عقب نشسته اید در حالیکه من در جلو تنها هستم و این عبارت را در هر زمان که این چنین وضعیتی پیش می اید بیاد می اورم و بر روح همه شهدا بوپژه این شهید عزیز سلام و صلوات می فرستم . 

زمان با شرائط خاص خود می گذشت و یادم می اید در یکی از پیاده رویهای نظامی سرگروهبان ویسی که از مناطق کرد و از مردان شجاع بودند انقدر سربازان را پیاده بردند که در حال پیاده روی که در صفوف منظم باید انجام میشد چرت زده و از حالتیکه از صف بیرون می امدند و را ه کج پیش می گرفتند میشد فهمید که در حالت خواب مشغول پیاده روی هستند و قطعا این گونه تمرینات و ممارست هاست که تاثیرات شگرفی را در شکل گیری جوان برای داشتن یک زندگی خوب میتواند داشته باشد و بدین لحاظ است که توصیه من نیز سخت گیری و یا با نظم انجام دادن امورات دوران نظام است که فرزندان این اب و خاک بتوانند خمیر مایه خوبی را برای رشد و تعالی کشور خود از این دوران داشته باشند .

تجاربی با ارزش(قسمت دوم)

در قسمت اول به اختصار شمه ای از دوران نظام  وظیفه را بیان کردم و تا انجا رسیدیم که برای استقرار در نوار مرزی ۲۲اردیبهشت ۱۳۵۹ یعنی حدود ۴ ماه قبل از اغاز جنگ مرکز زرهی شیراز را ترک وعازم خوزستان شدیم وارد منطقه خوزستان که شدیم دمای  بسیار زیاد هوا و حرارت فراوان ان که توام با گرمای حاصله از شعله های برخاسته از لهیب گداخته چاههای نفت میشد طاقت و توان ونای را از افرادی که تازه به ان دیار سفر کرده اند می گرفت برای من که اولین سفرم به منطقه بود هم جالب و هم غیر قابل تحمل بود دیدن کارون با میزان اب بالیی که ازسرچشمه های کوهرنگ نشات می گرفت و توصیفش را بارها در کتب جغرافیا خوانده بودم و  گذر از روی پل معروفش و از طرفی دلتنگی من که وابستگی شدیدی به اهل خانواده داشتم و نگرانیهایی که در فلسفه ماموریت به منطقه  و اعلام شروع جنگ و........همه دست به دست هم داده بود تا دغدغه هایی را داشته باشم . در هر حال از طریق محور اهواز اندیشمک و طی قسمتی از  مسیر اندیمشک -دهلران و گذشتن از فرودگاه اضطراری و پل کرخه و سه راهی معروف به قهوه خانه که مسیری را به طرف دهلران و مسیر دیگر به سمت سایت پدافند نیروی هوائی و مناطق مرزی تپه های دوسلک و پاسگاههای فکه و سوبله وسمیده می ر فت شبانگاه به سایت رسیدیم و بعد از اطراق در ان محل و سپری کردن شب فردا را به سمت منطقه دوسلک عازم و ماموریت اصلی را اغاز کردیم در انجا با برپا کردن چادرهای گروهی زیستنی جدید را تجربه می کردیم مدتی را در اوج گرمای منطقه با شگردهای مختلف و با هم زیستی با انواع و اقسام حشرات و خزندگان از جمله مارهای بسیار خطرناک و عقربهای زهر اگین و ... از جمله پشه هایی که مانع از استراحت شبانه می شدند سپری می کردیم . در یکی از همین روزها با تلاش افسر کاردان  و گرانقدر سرهنگ عزیز یارمحمودی که بعدها در حمله ای به شهادت رسید و از هم ولایتهای بنده (ارسنجانی )بودند اردوگاه مجهز به برق از طریق موتور برق بنزینی شد که با امدن برق تلویزیونی نیز مورد استفاده فرماندهان ارشد قرار می گرفت وتا یادم نرفته این مهم را متذکر شوم که شبی در تلویزیون عراق که براحتی تصاویر ان پخش میشد شاهد مانور نظامی نیروهای عراقی برای امادگی رزمی بودیم و ما چه غافل از همه جا و...... 

در هر حال شرائط بسیار حاد و سختی را می گذراندیم  و برای مقابله با دمای بالای منطقه تخت خوابها را برداشته و بصورت افقی در یکی از دربهای چادر گروهی مجهز به خارهایی معرو ف به خار شترو گذاشتیم  بشکه اب را روی ان نصب  تا بتوانیم بادهای با حرارت زیاد را ازان گذرانده و تبدیل به باد خنک کنیم و چون بعد از مدتی بدلیل موارد امنیتی باید جابجا میشدیم شاهد پناه بردن انواع و اقسام خزندگان همچون مار وعقرب در زیر این تختهای خنک کننده بودیم که در یکی  روزها عقربی سیاه دوست و هم ولایتم یدالله باقری را بشدت مسموم کرد که ناگزیر مدت ۱۰روز به بیمارستان منطقه هوائی دزفول منتقل و بستری شد که هنوز با گذشت چندین سال اثار ان بجا مانده است در هر حال روزها و شبها سپری می شد و ما غافل از اینکه چرا به منطقه امده و بهترین روزهای جوانی را به بطلان و بدون هیچ تاثیر مثبت می گذرانیم متقاضی  بازگشت به شیراز و ادامه خدمت در مر کز زرهی میشدیم تا اینکه از نیروی زمینی تهران دستور امد نیروها به دو گروه تقسیم و هر ۴۵ روز جابجا شوند بدین معنی که گروهی ۴۵ روز در منطقه و گروهی به شیراز و بالعکس و ما جزئ گروه اولی شدیم که شانس امدن به شیراز و حضور در پادگان زرهی را پیدا کردیم . 

با کسب اجازه از شما دوستان عزیزادامه را در قسمت بعدی می اورم .

تجاربی با ارزش(قسمت اول )

اصولا انسان با امید زنده است و با  مرور و تجدید خاطرات به تجارب خود می افزاید و زندگی همیشه دستخوش تغییر وتحولات است وکسی که تغییردر  زندگی ایجاد نکند قطعا روزمرگی بسرعت تمامی ابعاد وجودیش را تحت تاثیر قرار داده و یاس ونومیدی بر وجودش مستولی و ادامه را ه را  بر خود سخت و مشکل خواهید دید بنابراین مرور خاطرات و استفاده از ان برای ایجاد تحول و رسیدن به رشد ضرورتی اجتناب ناپذیر است . 

این را اوردم تا در این ایام که رسانه  ملی به خاطرات و دلاوریهای رزمندگان جبهه های جنگ می پردازند  خاطرات را تازه کنیم و از طرفی انرا در این مامن مناسب ثبت کنم تا روزی را با قرائت ان در دیر باز یادی از این دوران کرده و انرا به فراموشی نسپارم .  

یکی از حسنات عمر همزمانی ان با تغییرات است شاید یکی از وقایع نادر در تاریخ ایران زمین راوقوع انقلاب اسلامی دانست در این تحول رژیم شاهنشاهی با تلاش مردم ایران برچیده و نظام اسلامی جایگزین شد ارادت ملت مسلمان به مشی و مرام و مکتب ائمه باعث شد که به اقتباس از انقلاب کربلا ره پویان امام حسین مسیری را که منجر به شهادت این معصوم گردید را انتخاب و برای احیائ اسلام عزیز از عزیزترین و عظیم ترین سرمایه خود گذشته و همه امال و ارزوی خود را استقرار عدالت بر جامعه و اجرای مساوات بین مردم قرار داده و در این راه  از هیچ کوششی فرو گذار نکردند و  نتیجه گیری این تلاش همزمان شد با اخذ دیپلم من در دبیرستان نمازی شیراز و یادش بخیر استاد زبان انگلیسی که دو سال قبل از پیروزی انقلاب ما را به بهانه فراگیری زبان انگلیسی با ادرس موج رادیو بی بی سی انهم در یک ربع مانده به هشت شب با اعلامیه ها و تحلیل بخش خبری و برنامه جام جهان نمای این رادیو اشنا کرد و بدین لحاظ نوجوانی را با روحیه ای انقلابی اغاز و سپری کردم در این زمان بود که با شهدای گرانقدر همکلاسی سید محمود حسینی ارسنجانی عزیز و مرتضی انفعالی اشنا شدم  (روحشان شاد باشد و درجاتشان متعالی تر )همزمانی پیروزی انقلاب و سراغاز انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاه من را بران داشت تا خدمت نظام را بر ماندن در محل زندگی ترجیح دهم و علیرغم اینکه شهید عزیز مرتضی انفعالی برای تشکیل سپاه پاسداران ارسنجان به اینجانب مراجعه و خواستار همکاری شد لیکن ترجیح دادم که به خدمت نظام عزیمت کنم و مرکز اموزش  05کرمان ابتدای خدمت بود تا پس از گذشت دوران اموزشی و تقسیم بین مراکز نظامی دو سال خدمت را سپری کنم در این مرکز دوستانی همچون برادران یارمحمودی  منوچهر و خسرو حسن ابراهیمی (عباس خان )غلامرضا ابراهیمی  ایرج ابراهیمی نعمت الله اسکندری ایرج رضایی ویدالله باقری و هادی ابراهیمی (عباس)و....هم ولایتیهایی بودند که در اعزام من به شیراز و تیپ 37 زرهی یاری رسان بودند حالا دو ماه از دوره گذشته و دیماه 1358 شده بود امده بودم تا در شیراز حامی خانواده باشم ومادری را که عمر پر برکت را در اختیار من برای رشد و کمال  سپری کرده یاری کنم چند ماهی گذشت و اردیبهشت سال 1359 از راه رسید در این اثنا موفق شدم با نمایش خلاقیت ها و استعداد جای خوبی را در اجودانی کروهان ارکان گردان ام شصت تیپ 37 زرهی شیراز باز کنم روح افسران این مجموعه  شهدای گرانقدر یارمحمودی فرمانده کروهان ارکان  دستوری فرمانده اجودانی رکن 1 کردان ستوان ازاد منش  معاون ارکان و ایران منش و دهها شهید دیگر تیپ 37 که از تسویه ارتش که ان زمان به شدت انجام میشد بیرو ن امده و در اوان جنگ به درجه رفیع شهادت رسیدند قرین رحمت واسعه حق تعالی قرار گیرد .یادم می اید  که بشدت ارتش در حال پاکسازی بود و عذر افرادی را که با تشخیص باید از نظام خارج میشدند می خواستند از جمله افسری کار بلد بنام ..... فرخ که خبر رسید برای امادگی لازم بدلیل تحرکات ارتش عراق باید تیپ اماده عزیمت به منطقه خوزستان شود و اردیبهشت 1359 بود که تیپ عازم شد 22همین ماه وارد منطقه فکه و سمیده و سوبله و .......در مرز ایران و عراق شدیم و..................    

اجازه بدهید بقیه را در قسمت اتی عنوان کنم .