وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواندوازصحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم ان نغمه که مردم بسپارند بیاد
وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواندوازصحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم ان نغمه که مردم بسپارند بیاد

سایت مدیران نواور

ضمن مطالعه پایگاههای مختلف به مطلبی رسیدم که نقل ان برای دوستان عزیزم مفید خواهد بود : 

قورباغه کر :

روزی از روزها گروهی از قورباغه‌های کوچیک تصمیم گرفتند که با هم درمسابقه‌ی دو بدوند.
هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود.
جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه‌ها جمع شده بودند...
و مسابقه شروع شد... .
راستش, کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه‌های به‌این کوچیکی بتوانند به نوک برج برسند
شما می‌تونستید جمله‌هایی مثل اینها را بشنوید
اوه,عجب کار مشکلی
اونها هیچ وقت به نوک برج نمی‌رسند
هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست. برج خیلی بلنده
قورباغه‌های کوچیک یکی یکی شروع به افتادن کردند...
بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا وبالاتر می‌رفتند..
جمعیت هنوز ادامه می‌داد,"خیلی مشکله! ! ! هیچ کس موفق نمی‌شه
و تعداد بیشتری از قورباغه‌ها خسته می‌شدند و از ادامه دادن منصرف.. .
ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد بالا, بالا و باز هم بالاتر... .
این یکی نمی‌خواست منصرف بشه!
بالاخره بقیه ازادامه‌ی بالا رفتن منصرف شدند. به جز اون قورباغه کوچولو
که بعد از تلاش زیاد تنها کسی بود که به نوک رسید
بقیه‌ی قورباغه‌ها مشتاقانه می‌خواستند بدانند او چگونه‌این کا ر رو انجام داده؟
اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن رو پیدا کرده؟
و مشخص شد که
برنده‌ی مسابقه کر بوده ! ! !

نتیجه‌ی اخلا قی این داستان اینه که: هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس
کننده‌ی دیگران گوش ندید... چون اونا زیبا ترین ر
ؤیا‌ها و آرزوهای شما رو
ازتون می‌گیرند-- چیز‌هایی که از ته دلتون آرزوشون رو دارید ! هیشه به
قدرت کلمات فکر کنید. چون هر چیزی که می‌خونید یا می‌شنوید روی اعمال شما
تأثیر میگذاره
پس

مثبت فکر کنید و برای آرزوهایتان ارزش قایل شوید 

کر بشید هر وقت کسی خواست به شما بگه که به آرزوهاتون نخواهید رسید !
حتی اگر اون کس خودتون باشید!
 

و هیشه باور داشته باشید
من همراه خدای خودم همه کار می‌تونم بکنم


نویسنده: رضا سالکی

ارتباط با مردم

در راستای اطلاع رسانی و بمنظور تقویت بنیه علمی کارکنان  و انعکاس اخبار و اطلاعات سازمانی  

در چند روز کذشته توفیقی حاصل شد تا وبلاگی را راه اندازی کنیم که به لحاظ ارادتی که به خوانندگان این پایگاه دارم ادرس ان را در ذیل اورده و امید وارم که بتواند نقشی کارساز و موثر را در اعتلای فرهنگ ارتباطات ایفا کند بنابراین شما را دعوت می کنمکه قدم رنجه فرموده و به ادرس ذیل الذکر نیز در هر زمان که فرصت داشتید سری بزنید و ما را با حضور خود در ادامه حرکت عظیم خدمت رسانی به احاد جامعه ایران اسلامی بویژه نزدیکترین قشر به خداوند متعال که همانا کشاورزان تلاشگر و ساعی هستند دلگرم کنید . 

 http://bankhamishesabz.blogsky.com/ 

ضمنا در ذیل اولین پست این وبلاگ را نیز تقدیم حضور می کنم 

سراغاز

بیست ویکم خرداد سال یکهزارو سیصدو دوازده اغازی بود برای حرکتی که باید سالها استمرار یابد تا توسعه ای شتابان برای ارتزاق جمعیتی را در پی داشته باشد که در هر زمان دست در توشه های انبار شده از دسترنج خود داشته باشد که به تمامی بیگانان اقتدار و شایستگی و توانایی خود را ثابت کرده و بنمایش بگذارد. واژه صندوق فلاحت تامین کننده نیازهای اعتباری مردان و زنان تلاشگری بود که با عرق جبین خود مزارعی را ابیاری میکردند تا قدرت تامین  غذای مورد نیاز جمعیت رو به رشد ی را عهده دار شوند که در روزگاران گذشته سرامد اقتدار و نبوغ وشایستگی در بین جهانیان بوده اند برای اشنایی بیشتر با اقدامات واهداف عده ای انسانهای مسئو ل ومتعهد در بانکی همیشه سبز و با مسئولیت بسیار خطیر امروز این وبلاگ را به توصیه همکار ارزشمندم جناب اقای مهندس معماریان مدیر خدمات بیمه ای بانک کشاورزی استان کمتر توسعه یافته کهگیلویه و بویر احمد و از انسانهای متعهد و برادر شهید ارزشمند از دیار خون وشهادت خوزستان راه اندازی کردم تا در حد رسالت و وظیفه سنگینی که برای نجات بخش کشاورزی برعهده گرفته ایم دوستانی را دعوت کرده و افکار و طرحها را باهم ارائه و بررسی کرده تا در حد توان گرهی از مشکلات خیل عظیم تولید کنندگان کم توقع بخش محوری و استراتژی کشاورزی باز کنیم باشد که تمامی دلسوزان به ایران اسلامی مار ا در این حرکت عظیم یاری رسان باشند . 

به امید موفقیت ایران و ایرانیان .  

                                                                        

مدیر بانک کشاورزی

شکوفه های بوستان بشریت

۸ اکتبر مصادف با روز جهانی کودک است مسیری که همه انسانها و اشرف مخلوقات طی می کند تا نقش های مختلفی را در جامعه ایفا کرده و به صراطی برسد که خواه مستقیم و خواه غیر مستقیم دنیای عجیب خلقت را پشت سر گذارد کودکان همیشه غنچه های خنده برلب داشته و با مزه وموجب  انگیزه های تشکیلات خانواده ها بوده اند شیطنت ها و قهرها ، گریه ها و خنده هایی که سرمایه های اصلی کانون گرم یک کاشانه اند .اگرچه در کشورهای جهان سوم قاطبه جمعیت را اقشار فقیر و مستمند تشکیل می دهند لیکن کودکان در چنین جامعه ای بشدت تحت فشار استضعاف حاکم بر جامعه اند و جوامع مترقی امروز نگاهشان به اطراف و اکناف خود بوده و توجه لازم را به دورتر از خود نکرده اند اگرچه سازمانهایی هم چون یونیسف
در صددند تا شکاف های موجود را بنوعی کمتر کنند لیکن پهنای این شکاف بحدی است که جز با مشارکت همه کشورهای پیشرفته و ثروتمند و اجزاء آن که همانا افراد جامعه هستند کاهش نخواهد یافت . براساس آمارهای منتشره از سازمانهای معتبر از جمله سازمان ملل متحد بیشترین نارسایی ها در حوزه های مختلف از جمله تغذیه و سواد آموزی و موارد فرهنگی دیگر را کودکان آفریقایی تحمل می کنند در این کشورها حداکثر 20 درصد افراد مشمول تحصیل به کلاسهای آموزشی گسیل می شوند وتأسف بار اینکه در کل جمعیت   جهان  امروز هرروز بالغ بر 40000 نفر بدلیل فقر و گرسنگی از بین می روند .

و بیشتر از یک میلیارد جمعیت 7 میلیاردی جهان از اقشار بسیار فقیری هستند که بیشتر آنها را آفریقایی تبارها تشکیل می دهند بنابراین رهبران آندسته از کشورهایی که نظام سرمایه داری و یا کاپیتالیسم را راه نجات کشور ها می دانند باید پاسخگوی استثمارگریها و استحمار گریهای خود در جهان سوم باشند.                                                                                                         این روزرا به همه کودکان جهان بویژه کودکان کشور عزیز خودمان تبریک می گویم .

بهداشت و سلامتی در جامعه

دیروز روز 14 مهر بود و من غافل از این روز در صدد ادامه خاطرات جبهه و جنگ بودم ولی امروز با دعوت برای شرکت در مراسم ملی دامپزشکی به سالن جهاد کشاورزی رفتم و با خدمتگزارانی از طیف پزشک روبرو شدم اینها همه امده بودند تا روزشون را جشن بگیرند ولی نه پزشکهایی که انسان را طبابت می کنند بلکه از قشری بودند که موجودات زبان بسته ای را معالجه می کنند که اگر درمان نشوند قطعا انسانها را هم با بیماریهای مشترکی که بین خود واین موجود پیچیده دارند بشدت تهدید می کنند بنابراین اگر اجازه بدید کمی هم در این خصوص باهم گپ بزنیم . 

در زمانهای باستان به پزشکانی که درمان حیوانات حالا چه خانگی و اهلی و چه وحشی را انجام میدادند بیتار می گفتند و بعدها با امدن ماشین و التقاط فرهنگی و متجدد شدن نام انها به دامپزشک معرو ف شد ولی ایا تا حالا به نقش بسیار حساس این انسانهای با احساس و عاطفه در سلامتی جامعه فکر کردید؟ 

بالغ بر 1200 نوع بیماری در جهان شناخته شده که 800 تا از اینها براحتی اب خوردن از دام به انسان منتقل میشه و از بین 156 بیماری نوظهور یا نوپدید هم 74 درصدش قابل انتقال به بشر هست این قشر باید از کوچکترین موجود که همان زنبور عسل یا کرم ابریشم هست تا چثه دار ترینشون که فیل یا تمساح هست را زیر نظر داشته باشند .برای اینکه بتونیم تو زندگی چهچهه مرغان خوش الحان را قناری های زیبا را همزمان با تناول بهترین نوع از گوشت تیهو و کبک وشکارهای طبیعت زیبا تا بوقلمون و غاز و گوسفند و .....را داشته باشیم و انها را برای با مزه تر شدن زندگیمون حفظ کنیم باید افرادی باشند که حافظ سلامتی این گونه های جانوری باشند همانهایی که باید علاوه بر کنترل بیماریها و پیشگیری از انها زمانهایی را هم ریشه کن کنند امراضی را که شاید نسل بشریت را در یک ان به خطر بیندازند . 

دامداری شغل بسیار سنگینی است و دوتا نقش بسیار حساس در جامعه ایفا می کند اول که نقش اقتصادی ان بر هیچ کس پوشیده نیست تولیدات دامی و رفع نیازها و حوائج بشری حالا خود شما محاسبه کنید که در تولید ناخالص ملی این زحمتکشان چه جهادی را انجام می دهند و از طرف دیگر نقش بسیار مهم ترویج بهداشت در سلامت جامعه با توجه به بیماریهای مشترک بین انسان و دام . خوشبختانه گزارشات نشاندهنده این هست که در کشور فعالیتهای این تلاشگران به بار نشسته و در حال حاضر در بررسی سازمان OIEایران عزیز عاری از طاعون گاوی است و در سایر قسمتها نیز توفیقات خوبی بدست امده که امیدوارم با تلاش این عزیزان بازهم در مبحث بسیار مهم : 

دام سالم      غذای سالم     انسان سالم  

شاهد موفقیتهای بهتری باشیم . جا دارد این روز ملی را به همه دست اندرکاران نظام دامپزشکی کشور تبریک وتهنیت عرض کنم .

تجارب با ارزش_قسمت نهم)

بی نظمی و قدرت تهاجمات متوالی دشمن که با هواپیماهای پیشرفته میگ انجام می شد و عدم انسجام و عدم تمرکز در فرماندهی و نداشتن استراتژی خاص نظامی همگی به رعب وترس و وحشت بیشتر نیر وهای خودی اضافه می کرد تا مشاهده وضعیت وخیم مجروحین نیز بدان دامن بیشتری زده و شرائط را بشدت به سمت فرار از صحنه نبرد بکشاند  برنامه داشتن دشمن در حمله و ریختن اتش توپخانه بهمراه  یورش بمب افکن هایی عراقی که پیاپی نیروهای مارا هدف قرار داده بودند شرائط را برای پیشروی زرهی انها که انصافا از قدرت بسیار بالائی برخوردار بودند فراهم میکرد و از سوی دیگر نسج و ترکیب نیرو های خودی کاملا از بین رفته و ارتشی همچون نیروهای پارتیزانی بوجود امده بود تا هر انکس که ترس بر وجودش حاکم نشده بود به مقابله برخواسته و سایرین با اختیاری که از فرماندهی به ایشان داده شده بود فرار را بر قرار که همانا به عبارت جنگی با تعبیر عقب نشینی تاکتیکی نام برده میشود ترجیح دهند از همان لحظه صدور دستور عقب نشینی توسط فرمانده گرو رزمی خیل سربازان و نیرو های ارشدتر صحنه را ترک می کردند و امبولانسها نیز تعدادی از مجوحان را از میدان تخلیه و به پشت جبهه منتقل می کردند شرائط بسیار بدی بر فضای منطقه دوسلک و تپه های ان که از زمان شاه سنگرهایی بتون ارمه در ان تعبیه و احداث شده بود حاکم شد که برای توصیف نیرو ها بهترین کلمه را میتوانم تار و مار بکار ببرم کم کم افتاب داغ و سوزان و نبود اب و شامیدنی وغذای نخورده و نبوده از دیروز ظهر تا لحظاتی که بسختی سپری می شدند فشار مضاعفی را بر اندک نیرو های جان برکف و دلسوز میهن وارد می کرد و چاره ای نبود جز اینکه با اندک سلاح موجود که حالا فقط یک دستگاه تانک ام چهل و هفت و یک نفر بر خمپاره انداز و تعدادی تفنگ ژ سه در اختیار تعدادی اندک نیرو ی موجود بود به مقابله ادامه دهیم و هنوز متوالیا اسمان منطقه را بمب افکن ها بشدت پوشش داده و ما را بشدت می کوبیدند و........

خدایا مگر میشود ارتش قدرتمند ایران به این شکل دچار ضعف واز هم گسیختگی و  ...شود ؟

هضم این اتفاق برای هر ایرانی وطن دوست بسیار سخت است ولی مام وطن را نتوان به این راحتی از کف دادو علیرغم دستور فرماندهی براحتی خاک را ترک کرد و میدان را برای جولان ارتش بعث باز گذاشت .پس چه میشود؟ راهی جز ایستادگی و مقاومت سلحشورانه وجود ندارد سربازی را در این مقطع باید به اثبات رساند و اصول کلی نام این واژه بسیار فداکارانه را بنمایش کذاشت سرباز نام زیبایی که باید همه وجود را برای اعتلای و صیانت از خاک این مرزو بوم فدا کرد .  

ایران عزیز در دوران پر افتخارش همیشه دستخوش حوادث تلخ وشیرین و خاطرات بیاد ماندنی از تاریخ گهربارش بوده است از داستانهای افسانه ای شاهنامه و پهلوانی رستم دستان زابلی تا ارش کمانگیر و مجاهدتهای همه سربازانی که پرچم پر افتخار ایران را در تمامی عرصه ها از جبهه های نبرد در میادین نظامی تا عرصه های فرهنگی و علم اموزی و ورزشی و ..... در دستان خود بر تارک و قله های پر افتخار به اهتزاز در اورده اند . 

دست در دست هم دهیم به مهر          میهن  خویش را کنیم اباد   

در هر حال لحظه به لحظه فشار دشمن متجاوز  بیشتر و بیشتر می شد وعقربه های ساعت به رقم سه بعد از ظهر نزدیک میشد بنابراین نیروهایی محدود با تجهیزاتی اندک برای مدت شش ساعت مقاومتی جانانه را در مقابل یکی از قویترین ارتشهای منطقه انجام داده و نگاه و مشاهده به میدان نشان می داد که تانکهای دشمن در پناه اتش توپخانه و حملات هواپیماها تا چند متری ما رسیده و ایستادن به معنای انتحار است و بس بنابراین با شدت ناراحتی هر چه تمامتر باید خاک را ترک و عقب نشینی می کردیم و......... 

 ادامه در قسمت بعدی .اوقات بکام .

تجاربی با ارزش(قسمت هشتم)

باگذشتن از پل نادری که بر روی رودخانه کرخه زده شده عملا وارد منطقه دشت عباس می شویم منطقه ای وسیع در شمال غربی اهواز و غرب دزفول و اندیمشک که منطقه ای است حدودا کشاورزی و روستاهایی در این منطقه وجود دارد طی کردن  ادامه مسیر ما را به سه راهی قهوه خانه میرساند که قبلا گفتم که دو مسیر ابتدا به فکه و سمیده و از مسیر دیگر به دهلران منتهی میگردد بنابراین مسیر ما به طرف سایت نیروی هوائی بود که گردان ارکان تیپ سی و هفت انجا مستقر و امر تدارکات گرو ههای رزمی را انجام میداد و فرماندهی ان به عهده سرهنگ شهید عزیز یارمحمودی بود به محض رسیدن به سایت که مرکب بود از ساختمانها و تاسیسات مجهز و مورد استفاده نیر وی هوایی بدلیل خستگی روحی وفشار سنگین در گیریهای چند روز گذشته مقرر شد هرچه سریعتر و بدو ن فوت وقت وقبل از تاریکی هوا به سمت منطقه جنگی حرکت کنیم و بدین لحاظ با چند دستگاه خودرو و در حالیکه همه سربازان در قسمت عقب نشسته بودند عازم منطقه شدیم و اینجا سراغاز شرکت در جنگی بود که خبر از نابرابری و توازن قوا در دوسویه انرا نداشتیم به عبارتی بی اطلاع از جبهه باز شده که چه قوایی تا دندان مسلح و با انگیزه در ان سوی مرزها که در طی این مدت کوتاه تا حد زیادی خطوط مرزی را پشت سر گذاشته و به خاک ایران تجاوز و به پیش می تازند مشاهده کردیم که نیر وهای همدوره ایمان در پشت تپه هایی مستقر بودند که فاصله بسیار زیاد با خط مرزی دارد و از همین  جا پی به قدرت نیروهای بعثی و نفوذشان به خاک پاک ایران عزیز شدیم همه وجود مان را دلهره و دلواپسی فر گرفته بود و اینده خود را بی اطلاع بودیم

اولین شب نبرد را اغاز کردیم کیسه خواب و کوله پشتی با ظروف ساده غذا که اسم انرا یقلوی میگفتیم تنها وسایلی بودند که با خود داشته و از ما جدا نشدنی بود چه شبی را پشت سر می گذاشتیم و تجربه تلخ حضور در جنگ رامی گذراندیم فرصت و امکانی را برای خوردن غذا و حتی اب را نداشتیم و حقیقتا نه تنها میل نداشتیم بلکه چیزی برای خوردن واشامیدن وجود نداشت و از همه مهمتر بحث دادن پاس شبانه در منطقه بود که احتمال بروز همه گونه خطر می رفت و در یک لوحه نگهبانی پاس یک بامداد تا دو نیمه شب به من محول شد و در حالیکه خستگی مفرط و دلهره ها و دغدغه های روز پشت سر گذاشته را داشتم بخواب فرو رفتم و زمانی را با صدای نگهبان قبل بیدار شدم که باید پست را ازایشان تحویل می گرفتم بیدار شدن از خواب ناز شبانه ای که روزی بسیار سخت را گذرانده بود عجب شب شومی بود و ما از همه جا بی خبر و............... 

نکته قابل توجه اینکه در خلال یک ساعت نگهبانیم از پشت جبهه خودمان اتشهایی را مشاهده می کردم که به هیچ وقت تشخیصم اتش دشمن نبود و غافل از اینکه فردا مشخص شد که چه اتفاقی عجیب افتاده که در ادامه بیان خواهم کرد . 

در هر حال شب را به صبح برده و وارد اولین روز حضور در جبهه شدیم و روز بسیار سخت و پر مخاطره را باید شروع می کردیم هنوز تحویل و تحول را بخوبی انجام نداده بودیم که گلوله های اتشین دشمن در حوالی خط ما فرود می امد و ترکشهای ناشی از ان در اطراف پراکنده می شد دیگر خبری از یاران خود که قبلا در خط بودند نبود و انها بسرعت خط را تحویل داده و منطقه را ترک  کردند و ما ماندیم و حملات و اتش متوالی نیروهای بعثی عراق . 

عقربه های ساعت از هشت نگذشته بود که هواپیماهای دشمن که همان میگ های شوروی بودند با تعداد زیاد بشدت خط ما را به اتش بستند و در یک لحظه زمین و زمان را تاریک دیدیم و شب برایمان تکرار شد صحنه عجیبی بود و من در سازماندهی نیرو های رزمی گروه رزمی خود سر محاسب هدایت اتش خمپاره شصت بودم ولی کار از این  حرفها گذشته بود دیگر خبری از سازمان ونظم و .......نبود فقط این را می دانم که تلفات نیر وهایمان بحدی شده بود که از دری و مکانی صدای اه وناله ای بر می خواست و در یک لحظه باسن مجروحی را دیدم که ترکش گلوله های دشمن باعث فوران خون از ان شده بود که صخنهای بسیار دهشتناک بود ودر حالیکه با سرعت مشغول کار بودم توانستم بی سیم را در دست گرفته و با چرخش دسته خصوص فرماندهی را یادم است سرگرد اسدی از بچه های اذربایجان شرقی بود از انطرف جواب داد و من سراسیمه دادخواهی کمک و درخواست امبو لانس برای انتقال مجروحین را داشتم که با پاسخی عجیب و دور از ذهن روبرو شدم ؟؟؟؟... 

اری جناب سرگرد با توجه به وخامت اوضاع دستور عقب نشینی صادر کردند و......... 

ادامه را در قسمت نهم بیاورم . موفق باشید