وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواندوازصحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم ان نغمه که مردم بسپارند بیاد
وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

وبلاگ مهندس غدیر خادم الحسینی

زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست هرکسی نغمه خود خواندوازصحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم ان نغمه که مردم بسپارند بیاد

تجاربی با ارزش(قسمت هفتم)

شرائط بسیار نامطلوبی در باند پروازی پایگاه هوائی دزفول حاکم بود بمحض رسیدن به انجا اتوبوسهایی را برای انتقال نیروهای جدید اماده کرده بودند در قسمت ششم گفتم که مشاهده جنازه های همدوره ای ها و دوستانی که جند روز پیش با انها بودیم و اکنون به درجه رفیع شهادت نائل و پدر و مادر و برادران وخواهران انها باید سالها را در فراقشان بسوزند بشدت نیرو ها را تحت تاثیر قرار داده بود و چار ه ای دیگر نبود که نظامیانی که بشدت تحت تسویه نیز قرار گرفته و انسجام لازم را نیز برای مبارزه با ارتش بعث نداشتند به هر شکل ممکن از تجاوز این دد منشان به حریم ومرز کشورشان ممانعت کنند  در هر شرائطی الزام و وظیفه وجدانی دفاع از حیثیت و ناموس کشوری است که در هر زمانی مقتدر و دارای تمدن و فرهنگ  و یکی از ملل دارای فرهنگ وشعور اجتماعی  در بین جهانیان بوده است .  

با  تمام شدن وقت دیدار با تعداد دیگری از همدوره ایها که بنوعی دچار جراحات شده و برای انتقال به شیراز با هواپیمای سی صد و سی ارتش اماده بودند سوار در اتوبوسهای اماده برای انتقال به منطقه شدیم انانی که محور سه راهی اندیمشک -اهواز - دهلران را بیاد دارند می دانند  که بعد از گذشت حدود پنج کیلو متر قسمتی از جاده را بشکلی پهن ساخته اند تا در مواقع اضطراری هواپیماها بتوانند از ان  قسمت  جاده بعنوان باند فرود استفاده کنند که به فرودگاه اضطراری معروف است ااین مکان حدودا سه کیلومتر مانده به پل معروف کرخه در مجاورت جسر نادری است این ها را بیاد داشته باشید چرا که در قسمت های بعد با ان سر و کار داریم .درهر حال رسیدن اتوبوس به فرودگاه اضطراری همان و دستور توقف انها همان در این جا یادی می کنم از سرلشکر شهبازی که برای مدتی نیز در رده های بالای ارتش و از افسران عالیرتبه نظام شد هم ایشان به لحاظ تاکتیکی دستور عدم پیشروی اتوبوسها و گذشتن انها از پل را صادر کرد . چرا؟ 

همانطوریکه در قسمتها یی از خاطرت گفتم شرائط و وضعیت ارتش در روزهای اغازین جنگ بدلائل مختلف که از همه مهمتر میتوان به تسویه ارتش از نیروهای هوادار شاه و....و هم چنین عدم اطلاع کافی مسئولین از جنگ و تاکتیک های نظامی و کم تجربگی فرماندهانی که تازه به این مسئولیتها منصوب شده بودند و .....در مجموع نداشتن استراتژی نظامی و از همه مهمتر وضعیت بسیار خوب و امادگی کامل ارتش بعث و حمایتهای بی دریغ دول مختلف باعث شده بود که علی الخصوص نیروی زمینی بعثی ها -زرهی و پیاده انها با قدرتی بسیار عجیب وارد جنگ شده و در مدت بسیار کوتاه حداقل در دو محور دهلران که تیپ دو زرهی دزفول مستقر و محور فکه و سمیده که تیپ سی و هفت زرهی شیراز خط نگهدار بود با قوت وارد صحنه شود و بنابراین انقدر حملات گیج کننده و با سرعت انجام شده بود که این دو تیپ براحتی زمینها را داده و بقول اقای بنی صدر زمان را گرفته بودند. 

حالا در ادمه خواهم گفت که چه اندازه ما در اوائل جنگ ذلیل بودیم .این نکته را تاکید می کنم که بدانید به چه عظمتی توانستیم از وجب به وجب خاک دفاع کرده و پس از هشت سال به مرزهای قبل خود برسیم .

اکنون پاسخ چرای بالا را بدهم پیشرفت سریع ارتش صدام و فتح نقاط مختلف و پیشروی انها باعث شده بود تا براحتی تیپ دو دزفول را به عقب برانند و محور دهلران پل را جلو امده و عقب نشینی وسیعی را به نظامیان ایران تحمیل کنند و بهمین شکل نیز تیپ سی وهفت را در محور فکه وادار به عقب نشینی از مرزهای ایران عزیز کرده بودند و بدین ترتیب احتمال تسخیر پل را که حدود صد کیلو متر تا مرز فاصله دارد در هر ان می رفت که تسخیراین پل و پیشروی بعدی به مفهوم قطع ارتباط اهواز -تهران بود بنابراین متوجه شدید که سرهنگ شهبازی انروز و سرلشکر بعد چه هدفی را دنبال می کرد ؟ 

با وجود حضور نیروها در منطقه قرار بود که با هماهنگی ستاد ارتش پل معروف کرخه را برای جلوگیری از نفوذ بیشتر دشمن و قطع ارتباط محورها و شاهرگهای حیاتی تخریب کنند؟ ؟؟؟؟ 

چه وحشتناک است نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟و غیر قابل تصور و ..................  

اری دوستان خودم همیشه ایرانیان خدایی را داشته و دارند که بالاترین تکیه گاست . 

ادامه دارد .......

فطر زائیده رمضان

بعثت پیامبر(ص) و رسالت خطیر این بزرگوار تکمیل رفتارهایی نوع بشر برای داشتن چهارچوبی که بتوان در این فضا انسانیت را به تکامل معنوی رسانیده و شاکله و ساختار هر فرد را اجتماعی تشکیل دهد که موجبات بوجود آمدن مدینه فاضله را در زندگی نوع بشر فراهم سازد دستور صریح به صیام و خودداری از خوردن و آشامیدن فقط به جسم آدمیت مربوط نمی شود و از آنجایی که دین اسلام معنویت را اهمیتی فراتر از مادیت می دهد مهمترین رسالت بشر در خویشتنداری در ماه مبارک ممانعت خود و گذاشتن محدودیت در رفتارهای شخصی و اجتماعی است آنجا که سحری را برای خوردن و آشامیدن بیدار می شویم  و ضرورتاً غذای جسم را مهیا کرده و تناول می کنیم با تملک به آیات قرآن و روایات و احادیث ذکر دعاهایی را می کنیم تا همچون جسم روح و روان نیز تغذیه شوند خویشتنداری از رفتارهایی که باعث زنگار گرفتگی قلب پاک و سلیم بهترین مخلوق الهی و جانشین و خلیفه خدا در کره خاکی می شود و درجه انسان را به ربوبیت نزدیک کرده و از اسفل السافلین نجات می بخشد . ممانعت از افترا و تهمت و به زبان نیاوردن هر گفتنی و گوش ندادن به هر شنیدنی و ندیدن هر تصویر و جلوگیری از ارتکاب رفتارهایی که با انجام آن  مکدر شدن قلب پاک را باعث می شود و نهایتاً جلوگیری از به هدف نشستن تیرشیطان وظیفه ای خطیر و سنگینی است که برعهده انسان روزه دار گذاشته می شود در ماه مبارکی که امام عدالت پیشه و امیرمؤمنان شمشیر برفرقش فرود می آید و شهادتش رقم می خورد تا نزول رحمت الهی را در لحظاتی از همین لیالی به اثبات رسانیده و فطرتاً عدالت را در سرشت انسانیت نهادینه کند و خواستار قسط و عدل در جوامعی شود که انسانهایی با زور و تزویر بر دوش همنوع خود سواری خورده و ایشان را به سیطره خود در واژه هایی بنام استحمار و استعمار و استشمار می کشاند همه طبقات را دعوت به صیام می کند تا درد فقرا و رنج کشیدگان و ستمدیدگان و ناداران را با خودداری از خوردن با همه وجود لمس کنند و بخوبی آنان را درک کرده و در جهت تسکین آلام آنها چاره اندیشی کنند بنابراین رنگین کردن سفره دیگران ( فقرا و مستمندان ) را از امامی فرا گیرند که پدر یتیمان است و سرپرست بیوه زنان هم او که عقیل برادرش را همچون نیازمندی در دورترین محدوده جغرافیای حوزه مأموریت خود می دانست و عدالت را در تلفیق با حریت و جوانمردی و دلاوری و شهامت و شجاعت در فتح قلعه خیبر و ماندن در رختخواب پیامبر برای دفاع از رهبر جهان اسلام انتخاب می کرد دردعلی بی کسی ایشان درمعنویت بود هم او که علیرغم این همه شجاعت و رشادت سر در چاه نخلستانهای مدینه می کرد تا نعره های شیر گونه خود که منبعث از درد درک نکردن او بود را برای چاه کشیده و چه حیف که تاریخ اسلام بازهم تکرار می شود که ما مسلمانان در هیچ مقطعی نتوانستیم رسالت اصلی محمد و تلاش علی را برای خلیفه الهی نوع بشر درک کنیم و همیشه دستاویز پول و مکنت و جاه و جلال و پست و مقام و رسیدن به قدرت را برانسان شدن انسانیت ترجیح دادیم آری رمضان به معنای سوزاندن است سوزاندن گناهانی که با عث بازگشت انسانیت به فطرت خویش برای قربت به درگاه الهی بازدودن زنگارهایی که بدلیل غفلت و واگذار شدن اختیار به شخص برقلب ایشان نشسته است و عید فطر جشن و سرور و شادمانی تولد مجدد انسانهایی با قلوب پاک و بی آلایش برای استمرار حیات و فرصتی مجدد برای انجام امور خیر و صواب است .

وظیفه می دانم بعنوان فردی مسلمان این یوم سعید در پایان ماهی عزیز و پربرکت که موجب انجام اعمال نیک و کمک به فقرا و مساکین و در بردارنده لیالی پربرکت قدر بوده را خدمت تمامی مسلمانان جهان علی الخصوص شما برادر و خوا هرارجمند و ارزشی تبریک و تهنیت عرض کرده و آرزوی داشتن جامعه ای سالم با نشاط و فعال را در همه عرصه ها از خداوند متعال داشته باشم .

با امیدبه ظهور منجی عالم بشریت و یگانه امید دل دردمندان و مستضعفان جهان .

روز 30 سپتامبر روز جهانی ناشنوایان

سلامتی یکی از نعمت های خدادادی است که بشر تا مشکلی در زندگی و حیات خود نداشته باشد قدر آن را نمی داند علیرغم اینکه اعتقاد داریم که معلولیت محدودیت نیست لیکن انسانهای سالم اکثراً توجهی به همنوعانی که به نوعی سلامتی کامل را ندارند معمول نداشته وی خبر از هر شرائط درپی گذراندن زندگی خود هستند یکی از عارضه های مهم اجتماعی عدم اطلاع از همنوع و حتی همسایه و از آن بالاتر اقوام درجه یک می باشد تا چه برسد که افرادی که بنوعی دچار ناسلامتی جسمانی بوده و به لحاظ روحی و روانی از بازخورد رفتارهای اجتماعی نوع بشر همیشه دچار کمبودهایی می شوند که حیات خود را عبث می دانند و بدین سان وظیفه خطیر انسانهای برخوردار از نعمت بزرگ سلامتی توجه به تمامی همنوعان می باشد . در برخورد بایک ناشنوا باید تلاش کرد تا اورا درک کرده و بتوان با وی به هر شکل ممکن ارتباط برقرار کرد و حرفهای دلش را شنید و به عبارتی همیشه سعی کنیم اینگونه افراد را همچون فرزندان خود بدانیم .

آیا در برخورد با فرزندان خود نیز بی تفاوت از کنار خواسته هایشان خواهیم گذشت ؟! حسب وظیفه انسانی این روز را گرامی داشته و از خداوند سلامتی جسمانی و روحانی نوع بشر را خواستارم .

تجاربی با ارزش (قسمت ششم )

رسیدن به شیراز و در نوبت مرخصی قرار گرفتن و به دیدار خانواده رفتن از امورات مهم چند روز پس از ماموریت بود اگرچه حضور در پادگان مرکز زرهی با قبل بدلیل کم شدن نیرو مواجه با نگهبانی بیشتر یا همان پست بیشتر شده بود لیکن بازهم ارزش حضور در شیراز را باید می دانستیم  و اگر هر شب هم پست پاس می کردیم بازهم رضایت داشتیم روزهای در شیراز بودن وشبانه روز  در برجهای نگهبانی اطراف پادگان و داخل محوطه پارکینگ تانکها را با سرعت سپری می گردیم و در اجودانی گردان ام شصت با فرماندهی سرگرد زرهی غفار رامین که یادش گرامی باد امورات اداری گردان و ازجمله موارد پرسنلی ایشان را انجام میدادیم در این برهه سرباز نصیری از بچه های خوب فیروز اباد هم من را یاری میکردند وجالب است بگویم که علیرغم اینکه تلاش می کردم فردی موثر در مجموعه باشم باز از کار خود راضی نبوده و روزی را با ارائه یک درخواست مبنی بر اینکه جهاد در مزارع و کار در واحدهای زراعی در روستا ها غنیمت و امری بسیار ئالا است از فرماندهی گردان خواستار مامور کردن من به روستا برای کار در مزارع و تلاش در جهت تولید بیشتر شدم و ایشان نیز درخواست را با شرط موافقت شهید عزیز سرهنگ  یارمحمودی که فرمانده ارکان بودند و از هم ولایتیها پذیرفت لیکن این گرام بدلیل همشهری بودن واینکه اگر من بروم افرادی شایعه مبنی بر حمایت از همشهری خواهند کرد با اعزام من موافقت نکرد .درهرحال بازهم کار ها با شرایط خاص انجام و من در امورات  مشغول انجام وظیفه بودم و بسیار اوقاتی که بشدت مورد عنایت و تشویق فرماندهان بدلیل منظم انجام شدن امور قرار می گرفتم تا روز موعود که خدا نصیب هیچ مردم و کشوری نکند و از این جا ماجرای هشت سال جنگ علیه ایران اسلامی اغاز می شود .  

اغاز تهاجم ارتش بعث به ایران عزیز:

در یکی از روزهای شهریور ماه که خسته  از کار روزانه عازم منزل خواهر برای ملاقات با ایشان شده بودم غافل از همه جا و به دور از اعلام حمله ارتش عراق به ایران عزیزارامشی قبل از طوفان را میگذراندم و طبق معمول در شفق منزل خواهر را به قصد پادگان ترک کردم و به محض ورود متوجه شرائط متفاوت مرکز با روزهای قبل شدم  در برخورد با سربازان با صحبتهای دلهره اور برخی از همدوره ایها که برخی نیز اتش انرا تند میکردند روبرو شدم از انجائی که کلید اجودانی گردان را همیشه من داشتم و گردان نیز همین یک کلید را داشت در زمان اعلام اماده باش بدلیل هجوم هواپیماهای دشمن به اماکن حساس ایران و امدن همه نیروهای نظامی به پادگان و عدم وسیله اطلاع رسانی به اینجانب نبودن کلید مشکلات خاصی را برای گردان بوجود اورده بود که همه تقصیرها را به گردن بنده انداخته بودند بنابراین برخی از سربازان که در صدد اذیت من بودند با بیان عبارت   فرار از جنگ من را حسابی ترسانده بودند  و من نیز با ترس و دلهره منتظر حضور فرماندهان در دفتر و اجودانی گردان بودم یادش گرامی و روحش قرین رحمت واسعه الهی شهید ارجمند سروان دستوری که در قسمت های بعدی نحوه شهادتش را بیان خواهم کرد اولین فرماندهی بود که با من برخورد کرد و باید پاسخ سوالات مکرر ایشان را مبنی بر بیان علت عدم حضورم را با توجه به اعلام رادیو و تلویزیون و فراخوانی نظامیان به پادگان برایش عنوان میکردم و من نیز که به کل از اعلام رادیو بی خبر بودم پاسخی برای دفاع از خود نداشتم و متعاقب ان ارائه پاسخ به فرماندهی گردان و...... در هر حال اخبار بسیار تاسف باری از حملات دیوانه وار ارتش بعثی بویژه نیروی هوائی عراق به مراکز نظامی و فرودگاههای ایران بگوش می خورد و عکس العمل نظامیان  

باقیمانده از تیپ 37 زرهی  تخلیه هر چه سریعتر پادگان و انتقال تجهیزات نظامی همچون نفر برها   تانک ها و....به خارج از محوطه پادگان بود که  در ان زمان و قبل از تشکیل سپاه و لشکر فجر پادگان فعلی امام حسین شیراز متعلق به مرکز زرهی شیراز بود که همه تجهیزات به ان محل منتقل و ما نیز به انجا نقل مکان کردیم اضافه می کنم که در مقابل این پادگان نیز زمین چوگان متعلق به نظامیان بود که در سالهای پس از جنگ علیرغم اینکه کاربری ورزشی برای تاسیس استادیو م پنجاه هزار نفری شیراز داده بودند این مکان را با تغییر کاربری  مجدد به انبو ه سازی اختصاص و مورد استفاده قرار دادند . 

در این وضعیت دیگر ماندن در شیراز با توجه به شرائط پیش امده به هیچ وجه مصلحت نبود و بنابراین تصمیم فرماندهان استقرار هر چه سریعتر نیر وها در منطقه نظامی بود و بهمین دلیل تمامی نیروها اماده اعزام به مناطق جنگی شدند و سریعترین امکان نیز هواپیما بود که برای اینکار ما را به پایگاه هوائی شیراز منتقل و ازانجا با هواپیمای سی یکصدو سی ارتش  به دزفول منتقل کردند .حتما دوستان با سن بالا اطلاع دارند که در اوائل جنگ نیروی هوائی عراق فرودگاههای شیراز و دزفول و ....را نیز همچون سایر مراکز بمباران کرده بود و تائید خواهید کرد که با توجه به نا امنی اسمان ایران ترابری با هواپیما انهم از نوع نظامی چه میزان دلهره اور است ؟  

با دلهره هرچه بیشتر و پس از پروازی یکساعته به پایگاه هوائی دزفول رسیدیم و خدا وند نصیب نکند که همزمان با خروج ما از هواپیما مواجه با جناز ه های همدوره ایها و دوستان خودمان که در منطقه مانده بودند تا ما به شیراز برویم شدیم .فکرش را بکنید ترس و دلهره و مواجه شدن با این صحنه ها  در هر حال شرایطی بسیار بد برهمه جا حاکم بود بد نیست اشاره ای کوتاه هم به این مهم داشته باشم که اگر فرماندهانی با تجربه در امر تصمیم گیری نقش داشتند قطعا سربازان اماده برای حضور در جبه ها را با جنازه دوستان خود مواجه نمیکردند و بشکلی برنامه ریزی می شد که مواجهه صورت نگیرد .  

اگر اجازه بدهید مابقی را در پست های بعد بیاورم که احتمالا بدلیل سفر به ولایت با  مدتی تاخیر روبرو خواهیم شد و از این بابت از همه خوانندگان و دوستان عزیز پوزش می طلبم .موفق باشید

تجاربی با ارزش(قسمت پنجم)

در ابتدا بگویم که چقدر بد است که مطلبی را برای انتشار در پایگاه با دست کند تایپ کنی و در لحظه ای که اماده انتشار و انتقال به روی سایت هستی از بد حادثه و یا شانس کم برق رفتگی پیش اید و زحمات چند دقیقه ای همه با برق رخت بربندد و امشب این اتفاق نا میمون برای من نیز پیش امد اگر چه برق تنها ده دقیقه بعد امد ولی دیگر کار از کار گذشته بود و باید مجدد شروع به نوشتن مطلب کرد در هر حال امید وارم روزی برسد که اولا نیاز به قطع برق نداشته و در ثانی اگر قرار باشد برق قطع شود با برنامه و هماهنگی باشد تا استفاده کنندگان از این  اختراع ادیسون بتوانند خود را با برنامه هماهنگ کنند. 

با این توضیح بروم سراغ ادامه مطالب و خاطرات دوران جنگ و نظام وظیفه : 

روزها به سختی با اضطراب خاص خود می گذشت و سیل تقاضای پرسنل برای نجات از وضعیتی که در سرگرمی میتوان انرا تعبیر کرد به سوی فرماندهان ارشد منطقه ارائه و ارسال میشدو ادامه این روند باعث شد که مکاتباتی با نیروی زمینی ارتش برای اتخاذ سیاستی که بتواند از استهلاک نیروها که همچون خوره ای بر جانشان افتاده و بشدت روحیه ایشان را تحت تاثیر قرار داده بود انجام شود و بنابراین خبری خوب به منطقه رسید که نیرو موافقت خود را با تقسیم نیروها به دو گروه و اعزام گروه اول به شیراز برای چهل و پنج روز و تعویض انها برای احیا ئ روحیه اعلام کرده است و  این بار شانس با من یار بود تا نامم در گروه اول اعزامی به شیراز دیده شود و این برای ما که خستگی ماندگاری در منطقه و روزمرگی را بشدت با جان و دل احساس می کردیم فرصت مغتنمی بود بنابراین به فوریت اتوبوسهای مسافربری اماده انتقال نیر و ها شده و فضای منطقه را دو حال وهوا فر اگرفته بود روحیاتی خسته برای ماندن در منطقه و نیروهای شاداب برای رسیدن به دیار خود و دیدار تازه با خانواده در این میان مشکل دیگر عادت کردن افراد به هم و خو کردن دوستان که باید بالاجبار همدیگر را ترک کنند و بنابراین در یک فضای نا مطلوب اتوبوسها مسیر  اهواز و سپس شیراز را طی طریق کردند و جا دارد که بیان کنم مجددا شعر شاعر شیرین سخن شیراز را که : 

خوشا شیراز و وضع بی مثالش       خداوندا نگهدار از زوالش  

بوی هوای مطبوع و روحیه افزای شیراز را که استشمام میکنی قدر انرا وقتی میتوان دانست که برای مدتی در ان اب و هوای طاقت فرسا روز را شب و شب را به صبح رسانده باشی و چقدر نشاط و شادابی بر وجود انسان حاکم می شود زمانیکه شیراز را برای مدتی ترک کرده باشی اگرچه در مقایسه با پیشرفتهای چند سال گذشته کلان  شهرها این دیار حضرت شاهچراغ و حافظ و سعدی بسیار در جا زده و مسئولین امر در این دیار کهن که مایه افتخار ایرانی است و به شهر گل وبلبل معروف در مجاورت تخت جمشید مهد تمدن ایران جایگاه خاصی  در مقوله مهم میراث فرهنگی و گردشگری موجبات تغییر وتحول را در حد وشان این دیار نتوانسته اند بوجود اورند لیکن این شهر علاوه بر موطن ما فارسی ها جاذبه های زیبا و اب و هوای دلپذیری  دارد که قابل قیاس با مکان های دیگر نمی باشد  و همیشه این مزیت بسیار فاحش مورد تائیید گردشگران و توریست های داخلی و خارجی قرار گرفته است . 

بهر حال بعد از مدتها به شیراز رسیدیم و مستقیما وارد پادگان زرهی شدیم .

تجاربی با ارزش(قسمت چهارم )

در روزهای گرم با دمای اتشین خوزستان کا گاه درجه حرارت به بیش از 55درجه سانتی گرادمی رسید در محور دوسلک افرادی مستقر شده بودند که شرایط امنیتی و نظامی ایجاب می کرد که امادگی دفاعی خود را نیز تقویت کرده تا در صورت حمله دشمن متخاصم به مرزهای کشور توان رویارویی با ان را داشته باشند لیکن ارتش ایران دچار تغییراتی شده بود که نیاز به بازسازی مجدد داشت و در این تغییرات که باید نام اصلیش را تسویه ارتش گذاشت افرادی بازخرید و بازنشسته و ...شده بودند که به لحاظ فنی و تخصصی نیز دارای تبحر بودند بنابراین شرایط بگونه ای برای بازسازی و اجرای تاکتیک های نظامی در تک وپاتک یا افند و پدافند مشکل شده بود که ارتش تا دهان مسلح و رهبران عراق نیز به کمک وطن فروشان ستون پنجم خویش و هم چنین ضعف شدید اطلاعات و امنیت کشور که بتازگی از جریان انقلابی بزرگ خارج شده بودند ازوضعیت اسف ناک ان باخبر شده بودند از طرفی دیگر نیز جریانهای قومی و قبیله ای و سیاسی و حزبی نیز مزید بر علت شده بود تا میدان اطلاع رسانی برای ان تعداد از ارتشیانی که بدلائل مختلف از جمله عدم تعهد به نظام و انقلاب از ارتش پاکسازی شده بودند گشوده شده و میدان تاخت وتازی برای تخلیه اسرار نظامی پیدا کنند و مهمترین عامل در عدم امادگی برای رزم نیات پاک و هدفهای مقدس رهبران انقلاب و مردم در خصوص داشتن یک زندگی مسالمت امیز و بدون از هرگونه تنش با کشورهای همسایه بود تا در پناه پرچم برافراشته شده اسلام در سرزمین ایران شرائط مناسب برای استمرار حیات مبتنی بر ارزشهای اسلامی فراهم شود .در این دوران که فاصله بین زمان پیروزی انقلاب اسلامی و اغاز جنگ تحمیلی بود برای استقرار ارامش بعد از انقلاب نیز باید شرائطی ویژه حاکم و انقلابیون خستگی را از تن بیرون کتتد لهذا وضعیت خاصی بر کشور حاکم شده بود .